چـشـمـک

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا
چـشـمـک

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

جلسه مجمع ...

امروز والا خبری خاصی جز مجمع عمومی سالیانه انجمن صنفی نیست ؛ البته اینم بگم ، من کلی متن نوشته بودم واسه چشمک اما سر یه اشتباه ( ویروسی شدن سیستم توسط همکارم ) یهوئی سیستم ریست شد و من تمام چیزائی رو که نوشته بودم پرید . زور نیست خدائی ؟! اینو خدمتتون عرض کنم که ، می خواستم ساعتای 03:00 صبح واستون بنویسم ، اما نمی دونم ... آها یادم اومد اینترنت قطع بود دیگه نشد که امروز اومدم دفتر کارم پست بدم . والا چی بگم ، فقط امروز رو با یکم عصبی شدن از دست همکارم شروع کردم به چند دلیل اول اینکه ، دید نه بابام بودن ، نه اینکه ممکنه الان شلوغ بشه ، بلند شد گفت : " من می رم فلان جا " ، منم دیگه دیدم هیچی نمی تونم بگم گفتم باشه ! از اون طرف وقتی پشت سیستم نشستم ، دیدم سیستم ویروسی شده و من مطمئنم وقتی خودم پشت سیستم نشسته بودم از آخرین دفعه سیستم کاملاً درست کار می کرد و مشکلی نداشت ! همکارم باز دیده سیستم خودش نمی تونه به اینترنت وصل بشه ، پشت سیستم من نشسته و برای خودش سایت های فلان و فلان باز می کرده و سیستم رو ویروسی کرده ! با اینکه هزار بار گفتم مراقب سیستم ها باش و الکی توی ن نچرخ ، حتی چند روز پیش با یکی داشتم صحبت می کردم ، علناً یه جوری این مسئله رو بیان کردم که غیر مستقیم متوجه بشه منظورم اونم هست ! اما خیلی بی رگ تر از این حرفاست . بخدا موندم دیگه چیکا کنم ، بعضی وقت ها اینقدر عصبی و هیستریک می شم از دستش که دلم می خواد خودمو بکشم یا اونو بزنم ناکار کنم که چرا اینطوری رفتار می کنه ! اه ...

راستش اول صبحی که اومدن و داشتن آمار و اطلاعات رو جمع و جور می کردن رئیس ما اومد و یه گیر داد به اضافه کاری های من و همکارم ! واقعیت این اضافه کاری ها اینه برای انجام بعضی از کار ها نیاز به یه کارمند و اوپراتور جدید بود اما گفتن : " چرا 2000000ت اضافه بدیم به 2 نفر دیگه ؟ از کسائی که توی انجمن هستن ، با اضافه کاری استفاده می کنیم ! " ، اینطوری شد که با اضافه کاری ما کارا رو داریم انجام می دیم . اما فکر کنم حقیقتش یه ذره این رئیس ما که قبلاً یه مقداری منطقی تر فکر می کرد ، جَو ریاست گرفتتش و فکر می کنه خبریه ، نمی دونه بابا دو روز اینجا ، در ضمن خودت همین چند روز پیش داشتی می گفتی : " من از ریاست می کشم کنار ، من نمی تونم و ... " حالا اومده به صورتجلسه ها و ... انجمن گیر می ده و می خواد رئیس بازی در بیاره ، بابا بیخیال ...

از اینا که بگذریم ، سخن دوست خوش تر است ! دیشب با نیوشا رفتیم یه رستوران ، یه پیتزای توپ زدیم باهم و کلی حرف زدیم و خندیدیم . راستشو بخواین ، چون نیوشا امتحان داشت گفتم یه وقت آزادی داشته باشه ، یه هوائی عوض کنه حالش بهتر بشه ! البته دیشب یه ذره ها ، یه بحث کوچولوئی بینمون شد که خب کوچیک بود و رفع شد که ایشالله دیگه نباشه ...

پاورقی : صبر و شکیبائی می خوام ازت خدا که تحمل کنم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد