چـشـمـک

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا
چـشـمـک

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

دنیا مال منه ...

امروز گفتم بیام و پشت سیستم بشین ، یه آهنگ خوشگل انتخاب کنم ( یاسین ترکی - دنیا مال منه ) و بشینم فکر کنم چی واستون بنویسم ؛ دیدم هیچ چیزی بهتر از این نیست که از اتفاق های خوب این مدت گذشته از پست قبلی واستون بنویسم . خاطرات خوب ، فکرای خوب ، ذهنیت آروم و زیبا نسبت به هر چیزی می تونه روز ها ، هفته ها و سال های ما رو بسازه ! البته به این بستگی داره شما چطور به فردا یا روز بعدتون نگاه کنین ! باید امتحان کرد دیگه ، ببینیم می شه یا نه والا . من که تا حالا امتحان نکردم ، البته نه یه بار در مورد یه چیز خوب امتحان کردم و نتیجه گرفتم ...

از فردا می خوام به دنیا بگم مال منه ! همه چیزش ، همه ی خوبیاش و زشتیاش ، همه مهربونی ها و ستم هاش و ناراحتیاش و من فقط و فقط می خوام ازش خوبیا و مهربونیاشو ببینم ! چرا باید هر روز که از خواب پا می شم به این فکر کنم که یه روز کسل کننده دیگه در راهه و زود تر بهتره تموم بشه ؟! خب این روز ها که داره می گذره و ما می خوایم زود تر بگذره ، عمرمونه که داره به سرعت برق و باد می ره ! من یه لحظه با اجازتون برم یه لحظه آشپزخونه می خوام ذرت بذارم بخار پز شه ، می خوام ذرت مکزیکی درست کنم الان بر می گردم ... خب برگشتم ببخشید یه کمی طول کشید ؛ داشتم می گفتم من از فردا می خوام این کارو بکنم و به شما هم توصیه می کنم این کار رو بکنید ...

راستش رو بخواین ، من چند روز پیش که سر کار بودم ، نیوشا بعد کلی حرف زدن و ... بهم گفت : « می خوام یه خبر خوب بهت بدم ، می تونم بزنگم ؟! » ! وقتی اینو ازش شنیدم ، نمی دونم یه غوغائی توی دلم شد که قراره یه خبر خوب واسه بچه دار شدن آبجیم عاطفه بهم بده ! خیلی خوشحال شدم به خدا . وقتی به من زنگ زد ، اما خبرش این نبود ... خیلی تو دلم خوشحال بودم با همین اوضاع هم ولی ... دلم می خواست با آبجیم صحبت کنم . البته از یه طرفی هم می ترسیدم که خدائی نکرده باعث ناراحتیش بشم ؛ اما خب با مشورت با نیوشا بهش زنگ زدم و اینائی رو که اتفاق افتاد و چی به دلم افتاده بودش رو بهش گفتم . وقتی شنید خودشم سوپرایز شد و خوشحال . حالا درسته که بعدش ناراحت شد ولی من به این حرفم اطمینان داشتم که زدم . به دلم وقتی چیزی بیوفته تا حالا که اتفاق افتاده ، نمی دونم به خدا ولی همیشه از خدا واسه آبجیم خواستم که منو دائی کنه ( نگاه ، آخر خودخواهی رو ) ... مشکلی هم نداره ، دکترا هم گفتن هیچ مشکلی نیست اما همین که تو استرس باشه و ناراحت ... ان شاء الله مشکلش زودی حل بشه و شما هم دعا کنین واسش ...

  • دیگه مال مال منه ... دنیا مال منه ... چقد خوبه حال من ... آره خوبه خوبه حالم ... خیلی دوست دارم ... چقد خوبه حال من

این روزا هم به خانواده ی ما یه عضو جدید اضافه شده ، البته نه رسمی ولی خب بابا و مامان می شناسنش ؛ اسمش فاطیه و من خیلی برای من عزیزه شخصاً . ان شاء الله رابطه اش با داداشم زود تر رسمی بشه و ... خوشحالم برای خانواده عزیزم و امیدوارم همیشه با تموم سختی هائی که داریم شاد باشیم و صمیمی مثل همیشه ...

پاورقی : یادتون نره چی گفتم ! منم برم ناهار بخورم و ذرتا رو درست کنم ...