چـشـمـک

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا
چـشـمـک

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

گلایه کنم؟!

سلام به همگی دوستای نازنینم که اینجا میان، می بینن ما بروزرسانی نکردیم و می رن و دوباره باز بهمون سر می زنن و می بینن همون آش و همون کاسه است. چه خبرا؟ خوبین؟ خوشین و سلامتین؟ واستون کلی داستان و خاطره و حرف دارم بزنم اما نمی دونم تا کجاش رو می شه تعریف کرد و کجاهاش رو نمی شه؛ مهم اینه که بدونین من و نیوشا حقیقتش یه اوضاع درهم و برهمی رو تجربه می کنیم که خوشبختانه یا متاسفانه ما رو خیلی درگیر خودش داره و وقت و زمان برامون نمی گذاره تا حتی سرمون رو هم بخارونیم. والا، حالا که دارم می نویسم واستون بعد از مدت ها و می خوام براتون بگم چی به ما گذشت و چی به من گذشت بعد از ماجرای قبلی که واستون گفتمو و اینا...

اولش بگم که من همین امروز از یه مسافرت چند روزه به یزد برگشتم؛ خیلی خوش گذشت جای شما خالی و بیشتر از همه این ها جای پدر و مادر نازنینم و خواهرام و برادرم خالی که کنارمون نبودن و ولی همش به یادشون بودیم توی این سفر؛ ای کاشپیشمون بودن تا بهمون بیشتر خوش می گذشت.

بعد از اخراج شدم و اینکه رفتم اداره کار و شکایت کردم و جلسه گذاشتیم و... باید بگم همشون نامرد و عوضی از کار در اومدن! مخصوصاً همون آدمائی که ادعا می کردن رفیقن و براشون خیلی کارها از جون و دل انجام دادم! معرفت نداشتن هیچکدومشون! مثلاً مسئول خزانه که مثلاً رفیق جینگ و گرمابه و گلستانمون بود، برداشت گفت چکش رو نقد نکنید و بهش بگید یه چیزی بیشتر از 1 میلیون تومان کم کنه!

  • بر اساس رأی جلسه اداره کار انجمن موظف به پرداخت 13.700.000 تومان بود که من به خاطر این که نگن کم نکرده، 1.000.000 تومان کم کردم. البته قرار بود به من بیشتر از این حرف ها بدن ولی خب آدم این موقع ها دوست رو از دشمن تشخیص می ده...

بله در آخر به من با هزار زور و زحمت 12.000.000 تومان دادند و گفتن خوش آمدید؛ ما به شما نیازی نداریم. انگاری از خداشون بود که من برم. البته توی این مدت به صورت کامل (یک ماه کامل) پدرم یعنی دبیر انجمن مرخصی بدون حقوق داشتن تا من رو بتونن از سرشون باز کنن! البتهبعد از چند ماه پدرم رو هم که می تونستن دست دزدان و اون آدمای عوضی رو رو کنن رو هم از انجمن بیرون کردند؛ در اصل یعنی بعد از انتخابات، خود بابا از سمتشون کناره گیری کردند و از ادامه کار با انجمن خودداری کردن! به همین راحتی...

پاورقی: خب حالا دیدین چرا می گم توی سختیا دوست رو از دشمن می شه تشخیص داد...؟! در ضمن قول می دم به زودی هم من و هم نیوشا میایم و کامل واستون می نویسیم و تمام وقایع رو شرح کامل می دیم...