چـشـمـک

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا
چـشـمـک

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

اعتماد کردن ...

یه چیزی که توی تمام رابطه های دنیا وجود داره « اعتماده » ! این اعتماده با اینکه از 6 واژه تشکیل شده ولی معنی های خیلی زیادی داره که شاید خیلیا بهش فکر نمی کنن ! توی رابطه ی همسران ، والدین و فرزند ، خواهر و برادر و ... . وقتی این اعتماد خوب و مستحکم باشه از خیلی چیزای دنیا خلاصی ! شک و سوءظن نسبت بهت نیست و اگر دنیا علیه تو باشن ، وقتی کسائی که بهت اعتماد دارن ، محاله حرف دنیا رو باور داشته باشن ! اما خدا نیاره اون روزی که این اعتماد شکسته بشه و اعتمادی که بقیه بهت داشته باشن شکسته بشه ! فک می کنی چه اتفاقی می افته ؟ واقعاً از اون قدرت و پشتیبانی که بقیه بهت داشتن چی می مونه ؟! باور کن هیچی . چرا قبل اینکه کاری رو انجام بدیم به این فکر نمی کنیم که اگر اشتباه باشه ، باعث بشه اعتماد بقیه نسبت به من شکسته بشه ؟ حتی واسه چند دقیقه قبل اینکه کاری رو انجام بدیم ؟! اعتماد مثل یه پارچه سفید بدون هیچ لک و کثیفیه ، این اعتماد هر چقدر بیشتر باشه این پارچه سفید و سفید تر می مونه ! امان از زمانی که این اعتماد بخواد با حتی یه کار اشتباه ، یه لکه کوچیک روی پارچه بیافته ! فکر می کنین چقدر بشونرین پارچه رو این اعتماد دوباره می شه همونی که قبلاً بود ؟! حتی فکر کنین کسی به شما اعتماد می کنه ، وقتی این اعتماد مثل یه لکه پارچه رو کثیف کنه چی می شه ؟! پاک نمی شه ...

27 سال از خدا عمر گرفتم ؛ توی تموم این سال ها که از خدا عمر گرفتم و دنیای اطرافم رو شناختم ، همیشه تلاش کردم اعتمادی رو که خودم دنبالش بودم رو به دست بیارم ! پدر ، مادر ، دوست ، آشنا ، همسایه و ... . هیچوقت نشد کاری بکنم که از اعتماد بقیه سوء استفاده کنم ! همیشه با خودم فکر می کردم ، وقتی این اعتمادی که به من دارن خراب بشه ، دیوار اعتماد بشکنه ، چطوری باید درستش بکنم ؟ به عنوان مثال ، وقتی می خواستم پدر و مادرم به من اعتماد بکنن ، حتی با اینکه پسرم ولی وقتی می خواستم هر موقع از خونه برم بیرون بدون استثنا به پدر و مادرم می گفتم کجا می رم ، چقدر می مونم و چه وقتی بر می گردم ! اعتماد پدر و مادرم رو اینطوری به دست آوردم تا جائی که وقتی قبل کنکور و دانشگاه رسید ، اگه حتی شب خونه نمی رفتم از من نمی پرسیدن : « چرا نیومدی خونه رامین ! » تنها سوالشون این بود که « شب دیر وقت بیرون موندن زیاد جالب نیست پسرم ! » . چون می دونستن هیچوقت از اعتمادی که به من دارن سوء استفاده نمی کنم ! حتی وقتی حرفی رو می زدم بدون هیچ قسم و هزار بهونه می دونستن که حرفم راسته و دروغ بهشون نمی گم ! سال ها گذشته ، من نزدیک به 2.5 ساله ازدواج کردم و نیوشا همسرم هم یه بار حتی گوشی و تبلت من رو بر نداشته نگاه کنه ببینه من با کسی چت می کنم و ...! به این خاطر که به من اعتماد داره ، اگر هر چی بوده و نبوده رو مث کف دست راست راست بهش گفتم و با صداقت باهاش صحبت کردم ! می تونین از خودش بپرسین تا باورتون بشه ! حتی من حاضرم شرط ببندم که اگر کسی یه روزی بیاد بره بهش بگه : « من الان رامین رو با یه خانوم سانتال مانتال توی خیابون سوار ماشین دیدم » حتی گوشی رو بر نمی داره به من زنگ بزنه که رامین تو کجائی ! چون به من اعتماد داره ، همونطوری که من به اون اعتماد دارم ! خیلیا ممکنه بگن که  « اعتماد کردن توی این دوره زمونه کار خیلی سختیه » اما من بهشون این پاسخ رو می دم که اگر طرفتون رو بشناسین مطمئن باشین زمانی که شما صادق و راستگو باهاش بودین ، اون امکان نداره بهتون خیانت کنه یا از اعتماد شما سوء استفاده کنه ! اعتماد کردن خیلی سخت نیست ، اینکه از اعتماد کسی سوء استفاده نکنین خیلی دشواره ! اما اگر شما اینکارو نکردین ، شک نداشته باشین کسی از اعتماد شما سوء استفاده نمی کنه ! خودمو واستون مثال زدم ، نیوشا رو مثال زدم تا بدونین ! البته بعضی اوقات پیش میاد وقتی شما به کسی اعتماد کردین ، کسی از اعتماد شما سوء استفاده کنه ! به نظرتون حتی اگر خواهرتون باشه می تونین دوباره بهش اعتماد کنین ؟! باور کنین نمی تونین ! حتی دیگه دوست ندارین نگاهش کنین ...

دوستای خوبم ، شما همگیتون خیلی بهتر از من می دونین که اعتماد توی زندگی آدما خیلی مهمه ! همگیتون حواستون باشه که نذارین کسی که بهتون اعتماد کرده ، اعتمادش نسبت به شما بشکنه ! ساختن دیوار اعتماد و پاک شدن اون پارچه سفید اعتماد خیلی خیلی خیلی سخته ! اونائی که مطالب من رو می خونن می دونن از ته دل دوستشون دارم که اینا رو می گم ! من خیلی کوچیک تر اونی هستم که این حرفا رو بزنم ، اما به خدا به خاطر خودتون می گم ...

پاورقی : ببخشید ؛ حرف های من در مورد اعتماد دلیلی داشت که بهتون زدم ! اگر نمی تونم بهتون بگم چی بوده عذر خواهی می کنم اما خیلی واسه من سنگینه بخوام راجع به این قضیه صحبت کنم اما به خدا باور کنین قضیه ای این پشت نوشته های من خوابیده که اینا رو نوشتم ! کسی که از چشماتون شاید بهش اعتماد داشته باشین ، حالا هر کسی ، برادر ، خواهر ، دوست ، آشنا و ... یهو اعتمادتون رو نسبت به خودش خورد و خاکشیر کنه ، خیلی سخت می شه راجع بهش صحبت کنین ...

این یه مدت طولانی ...

وای خدایا از کی شده من اینجا نیومدم بنویسم ؟! سلام عزیزانم ، خوبین ؟ خسته نباشین دوستای عزیز و با وفای خودم ! دم شماهائی که اومدین و اینجا سر زدین گرم که ما رو تنها نگذاشتین ! ببخشید اگر این مدت نبودیم به این خاطره که یک اولاً مثلاً یه مسافرت یه روزه رفتیم و کلی کار دارم من و نیوشا اینترنت نداره و داریم تصمیم گیری می کنیم برای عروسیمون و همکارم مث همیشه بهترین وقت تابستون رو برای خودش رفته بود 15 روزی مرخصی و ... اوووه اینقدر هست که بخوام بگم واقعاً جای خیلی زیادی می گیره و وقت اضافی می خواد . نگفتین حالتون خوبه ؟ دماغتون چاقه ؟ خودتون سالم و سر حالین ان شاء الله ؟! خدا رو هزاران مرتبه شکر و سپاس که خوبین . ما هم به خوبی شما شکر خدا خوبیم .

می خواستم بگم خدمتتون که ، این مدت واقعاً سرم شلوغ بود ، البته بهانه بافی رو باید گذاشت کنار و به اصل موضوع فکر کرد . من این مدت چندین بار داشتم به این فکر می کردم که باید بیام و توی چشمک بنویسم ولی متاسفانه نشد که نشد ! یه چند روزی هم هست که شروع کردم به بازنویسی یه مقاله ای که هم بتونم یاد بگیرمش و هم یه نسخه از نوشته شده ی خودم هم داشته باشم . در کل فضای خوبی شده ولی شلوغ کاری . از اون طرف دیگه هم برای اون کسائی که خصوصیا رو می خوندن و گفتم و توضیح دادم ، دارم برنامه ریزی می کنم برای اینکه بتونم کاری رو که انجام دادم به نحو احسنت و عالی ارائه بدم . ان شاء الله دعا کنین که خیر باشه ...

راستش رو بخواین ، داریم برنامه ریزی می کنیم و عمل می کنیم که ان شاء الله بتونیم برای فروردین ماه 95 عروسیمونو رو به راه کنیم ولی ومتاسفانه برخی مشکلات پیش آمده ( بی پولی دیگه ) باعث شده این پروسه به عقب بیوفته و ما همچنان در خم یک کوچه باشیم و با نیوشا باهم فعلاً سماق بمکیم . منم دارم عین خر کار می کنم ( از اون طرفم خرج ) که پس انداز کنیم اما خب بعضی مشکلات و ... باعث می شه این پوله خرج بشه و همه چیز بشه نقش بر آب . حالا رامین و نیوشا موندن و حوضشون . دعا کنین این مشکلات به زودی تموم بشه و ما هم شکر خدا ان شاء الله بریم سر خونه زندگی خودمون !

پاورقی : ان شاء الله سری بعدی که عمری باشه و بیام واستون طولانی می نویسم ...