چـشـمـک

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا
چـشـمـک

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

اومدم که باهاتون کمی بحرفم...

سلام می کنم خدمت تموم کسائی که میان و به «چشمک» ما سر می زنن. ممنونم ازتون که میان بدون اینکه منت سر ما بزارین و واقعاً ازتون ممنونیم که میاین و سر می زنین! باور کنین واسم زیاد اهمیت نداره که چرا اینقدر کم میان و به ما سر می زنن، واسه مهم اینه که همین هائی میان و سر می زنن واقعاً همیشه بیان و همراه همیشگی ما باشن. راستی دوستای عزیزم، اونائی که خودشون وب دارن لطفاً آدرسش رو واسمون بزارن تا ما هم بیایم به وب اونها و سر بزنیم و مطالب گران بهائی که می زارن رو بخونیم و ازشون لذت ببریم. ممنون می شیم اگر این کارو بکنین و ما منتظر آدرس وب هاتون هستیم...

دوستای عزیزم، متاسفانه اگه یادتون باشه در مورد همکارم حسن نوشته بودم واستون که درگیر یه سری مشکلات مالی و سفته ها و چک هائیه که برای تعاونی مسکن خودشون داده! دیروز من که رفته بودم برای بررس سیستم یکی از شرکت ها، یه یاروئی که شرکت تعاونی بهش بدهکار بوده اومده و چون حکم جلب حسن رو داشته، از کلانتری مرکزی اومدن و حسن رو بازداشت کردن و بردن! هم ناراحت شدم و هم عصبانی هستم! اول اینکه دوباره باز نیومدن ها و غیب شدن ها و جیم شدن های حسن شروع شده و من زمانی که کار داشته باشم و یکی از شرکت ها درخواست پشتیبانی بده، من نمی تونم به اون شرکت برسم و باید توی دفتر بمونم چون بابام (کارفرمای من) تنهان و بعضی از کارها رو نمی تونن انجام بدم (البته خیلی از کارها رو تنها انجام می دن) و اینکه اینطوری. آها ناراحتیمم برای اینه که واقعاً حقش نیست این بلاها سرش بیاد، البته شاید هم حقشه من از پیش خدا نیومدم که بگم حقشه یا نه! اما در کل باید بگم که خودش باعث شده این بلاها سرش بیاد؛ چون زمانی که بابا بهش گفتن: «این سفته ها رو امضاء نکن که بعداً برات دردسر خواهد شد» ولی متاسفانه کجاست گوش شنوا؟! راستی هنوز بازداشت نشده ها، فقط امروز بابا خودشون بهش گفته بودن نیاد، اونم نیومده رفته دنبال اینکه بتونه یه جورائی اون سفته رو از اعتبار ساقط کنه که براش دردسر نشه...

لازم به ذکره که بهتون بگم، با اجازه نیوشا رفتم و یه لپ تاپ-تبلت خریدم. ویندوز 10 روش نصبه و خیلی هم عالیه فقط تنها ایرادی که داره اینه که متاسفانه هاردش 32 گیگ بیشتر نیست، اما خب مموری کارت می خوره. الان هم با اجازتون دارم با لپ تاپ توی فایل ورد می نویسم که اگه اتفاقی افتاد پاک نشه و بعدش انتقال بدم به چشمک...

امشب که اومدیم خونه بابائیم و مامانی مهربونم؛ امشب مهمون دارن، عمو احمدم اینجا دعوت شدن و من و نیوشا هم اومدین اینجا. البته نمی دونم داداشمم امشب بیاد یا نه، اما دلم واسش تنگ شده یه جورائی...

نیوشا یه مقداره بیماره، یکی دو روزه که متاسفانه خال خوبی نداره، سرما خورده، دارو مصرف می کنه و دلم واسش کبابه! آخه جونی نداره، ضعیفه، سرما که می خوره تموم جثه اش آب می شه و لاغر و لاغر و لاغرتر می شه...

فونت عالی پیدا کردم، فونت ایران سنس (ایران سن سریف) که به صورت قانونی دارم ازش استفاده می کنم. این فونت رو واقعاً دوست دارم، خیلی فونت زیبائیه! من که ازش واقعاً خوشم اومده، تا حالا چندین نامه، متن و نوشته و طرح رو هم با این فونت نوشتم و طراحی کردم. واقعاً عالیه فونتش به خدا. پیشنهاد می کنم حتماً این فونت رو دریافت کنید، البته باید براش یه مبلغی رو (به خاطر قانون کپی رایت) پرداخت کنین! که به نظر من یه کمی زیاده ولی می صرفه اگر این کارو بکنین چون واقعاً زیبا و خوشگل این فونت...

خب دیگه ، راستش رو بخواین می خوام بنویسم واستون ولی هیچ چیزی ندارم که درباره اش بنویسم و شما رو در اون مورد مطلع کنم. پس بهتره برم و این متن رو بفرستم رو چشمک...

پاورقی : دوستای خوبم، ازتون ممنونم و امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشین عزیزان...

نظرات 1 + ارسال نظر
یاشار 6 - خرداد‌ماه - 1396 ساعت 12:55 http://yashartadbir.blogsky.com

سلام دوست عزیز وب عالیی داری خوشحال میشم به وب منم ی سری بزنی ونظرتو راجبش بگی

سلام
حتماً به روی چشمم و ممنونم ازت که به چشمک سر زدی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد