چـشـمـک

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا
چـشـمـک

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

هستم اینجا ...

حال روز خوبی ندارم ؛ گرفتار عذابی شدم که تحمیل من شد ...به خاطر احساس پاک و بی آلایشی که دنبالش می گشتم و پیداش کردم و اسیرم کرد ...

اشتباه که نمی تونم بگم ؛ چون اشتباهی نبود ، پاک ترین احساسی بود که داشتم و بهش افتخار می کنم ... اما اشتباه برای گزینش بود ...

ولش کنین ؛ فقط می خواستم بگم دارم از همین الان همه چیزمو درست می کنم ! درگیر اشتباهاتی شدم که خستم کرده ... دود و درد و زخم و آه و ناله و فریاد اشتباه ...!

پاورقی : بگذریم ...

می نویسم ...

در این تنگنای بی کسی می نویسم ... از بی کسی هایم اما آسوده ...

نمی دانید ولی من تنها ، بدون یار و یاور و تنهائی ام تنها پناه و همسفر من است ...

تنهائی را چه معنی می کنی ؟ بی کسی ؟ بدون عشق ؟ بدون کسی در دلِ پُر تلاطم ؟

من تنهائی ام را دوست دارم ؛ تنهائی بدون منّت ، منّت کسانی که می خواهد تو را تنها نگذارند و باشند ولی به شیوه و روش خود ...

من تنهائی ام را دوست دارم ؛ آزادانه فکر می کنم ، آزادانه می اندیشم به داشته ها و نداشته هایم !

من تنهائی خویش را می پرستم ؛ تنهائی فقط برای خداست ! نه آن خدائی که تو می گوئی و دیگران می دانند ! فقط خدای من ... فقط و فقط برای من ...

خدائی که مرا دوست دارد و من به او عشق می ورزم ؛ مذهبی و از کیش خاصی نیستم ! من خودم هستم با باور های خود ...

نه دین را به رسمیت می شمارم نه مذهبی را می دانم راستگوست ! من فقط می پرستم آن خدائی را که هست ، دوست دارد مرا ، جبرم به کاری نمی کند و خواهان عبادت نیست ! من فقط خود او را عبادت می کنم ...

چقدر نگارش را دوست دارم ؛ از خودم و روزگارم و عشق خودم ...

دلم تنگ شد ؛ برای داشته هائی که دیگر نیستند و امید دارم ، به نداشته هائی که آن ها را خواهم داشت ...

چقدر زیباست ...

پاورقی : چیه ؟ بهتون گفتم نوشتن رو دوست دارم ! نمی دونم چرا ولی به من حس ارامش ابدی رو می ده ...

ف.ی.ل.ت.ر شد

توی این آشفته بازاری که هر وقت با یه سایت کار داری با یه پلک زدن ف.ی.ل.ت.ر می شه ؛ منِ بیچاره هم الان درگیر این دستور ها شدم که صادر شده . نمی دونم ، اینترنت معمولی رو ف.ی.ل.ت.ر می کنین ، چرا Port ها رو ف.ی.ل.ت.ر می کنین نتونیم از چیزی استفاده کنیم ؟!

خواب دارم ، چشمام باز نمی شه از هم ؛ چرا رو نمی دونم ولی بیشتر روز ها خواب آلود میام !

پاورقی : ببخشید ، رویداد خاصی توی زندگیم اتفاق نمی افته که جذاب باشه و بنویسمش ...

مهرگان شاد باش ...

آغاز ماه مهر ، اولین ماه از فصل پائیز ، فصل زیبای زرد و نارنجی شدن برگ های درختان زیبا و حرکت به سمت شب چِله بر شما خجسته ...

چقدر زیباست ، دیدن لحظه های بی همتای پائیز ، نفس کشیدن توی نسیم خوش بوی پائیز ، یاد دوست داشتن های این ماه ... چقدر دوست داشتنی ...

خوش به حال اونائی که توی ماه مهر به دنیا اومدن ، نمی دونین ماه مهر چقدر زیباست و دوست داشتنی ! دوست دارم دست تک تکتون که ماه به این زیبائی به دنیا اومدین ببوسم ! کاش زادروز منم این ماه بود ...

اولین بارون توی ماه پائیز شروع به باریدن می کنه ... بارون پائیزی بارون زیبا و بدون غروریه ... بارون بدون هیچ غروری که روی سر مردم می باره ... کاش اینجا هم بارون شروع به باریدن کنه زودتر ...

راستش فقط اومدم بهتون بگم هنوزم هستم و دوست دارم باشم و بنویسم ! نوشتن شده عشقم و واژه ها رو کنار هم چیدن ...

پاورقی : دوست داشته باشین ، تا دوستتون داشته باشن ... غرور رو بزارین کنار ...