چـشـمـک

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا
چـشـمـک

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

نوشتم واستون ...

راستش وقتی نوشته کم میارم و می بینم هیچ خلاقیت و ایده ای نیست ، وقتی هم که هیچ اتفاق خاصی برای نوشتن نیست زودی کاغذ و قلم میارم می ذارم جلوم و شروع می کنم به نوشتن ! خب بعضی وقت ها آدم مجبور می شه دیگه ، بعدشم چشمک رو جوری کد نویسی کردم که وقتی توش عکس می ذاریم سریع خودشو جمع و جور کنه و شکل و شمایل به خودش بگیره که زشت به نظر نیاد ! ( به قول معروف ) و این است چشمک ما ...

پاورقی : دعامون کنین ها ...

بازم دست نوشته ...

بعضی وقت ها می مونم چی پست بدم و برای چشمک چی بنویسم ؛ از یه طرف کلی حرف دارم که بنویسم ، از اون طرف دیگه نمی دونم چطور بنویسم یا چی بنویسم ، این یعنی یه دوراهی خیلی عجیب که بیشتر وقت ها من بین انتخاب یکی از این دو راه گیر می کنم . واسه اینکه بتونم انتخاب کنم ، دست به قلم می شم و خودم می نویسم ، تا اینکه مطمئن بشم توی چشمک چی باید بذارم . امروز هم دست به قلم شدم و نتیجه اش شد این دست نوشته که واسه شما می ذارمش ...

پاورقی : ببخشید اگه بد خطم ...

دست خط ...

امروز ، غیر تموم حرفا و ... واستون یه هدیه می ذارم توی این پست . دوست دارم شما هم بخونینش و اگه خوب بود ازش لذت ببرین . شرح وقعایع و رخداد ها از زیر دست من رد شده ، اومده روی گاغذ و واستون گذاشتمش اینجا . قبولش دارین که بذارمش اینجا حرفیم توش نباشه ؟! ما مخلص همگی دوتامون هستیم ...

پاورقی : این بود دیگه ...