چـشـمـک

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا
چـشـمـک

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چی بگم ...

یعنی حال این روزام زیاد جالب نیست اصن ؛ متاسفانه کمی بیمارم و داره این بیماری اذیتم می کنه . از اون طرف دیگه ، گفتم به شما که بابا برای مدت 2 هفته از هفته پیش مرخصی گرفتن و نیستن محل کار . مشکل من متاسفانه به خاطر نبودن بابا نیست ، بلکه به خاطر وقت بسیار بسیار آزاد همکارم هستش که حتی فرصت بازی کردن با بازی های ویندوز 7 رو هم داره . یعنی وقتی صدای بازیش میاد تا اتاق من اینقدر حرص می خورم و اذیت می شم که نگو . حتی وقتش اینقدر آزاده که یهو بلند می شه و می بینه من ارباب رجوع دارم و هر لحظه ممکنه برای امضاء و مهر باید بیاد اون دفتر که ایشون مسئولیتش رو به عهده داره ، اما با خیال راحت می گه : « من برم تا پائین فلان کارو دارم » و از این دست سخن ها ...

متاسفانه مسئولیت چیزیه که فقط فک کنم سر من و بابا می شه و همکارم انگاری بوئی ازش نبرده ! آخه چند وقت پیش یادمه دقیقاً داشت برای نماز ( دقیقاً وقت هائی که بابا نیستن و اینجا سر من شلوغه ) می رفت ، تاکید کردم که باید برم یکی از شرکت ها برای نرم افزارش اما می دونین در جوابم چی گفت ؟ برداشت گفت : « باشه ؛ اماخب کسی نیست ، در دفتر رو ببندین برین ! » . مسئولیت در ذهن و باور های ایشون یعنی اینکه درو ببندین و برین کارتونو انجام بدین ! دقیقاً کاری که ایشون انجام می دن همیشه . دقیقاً همین الان نامه برداشته با اینکه می تونست الان این کارو انجام نده ولی به بهانه نامه داره می ره پائین و نمی دونم چرا ! فقط می خوام ببینم و زمان بگیرم از لحظه ای که پاشو از پله ها می ذاره پائین تا زمانی که میاد بالا چقدر زمان می بره و توی این مدت من نوشته رو باز می ذارم و واستون می نویسم تا زمانی که اومد و من زمان برگشتنش رو هم می گم ! بیاین الان حساب می کنم که داره می ره ! از ساعت 10:15:40 الان رفت پائین ...

آره داشتم می گفتم حالم زیاد خوب نیست ؛ راستش رو بخواین باز یه مریضی بدی گرفتم مث اونی که بهتون گفتم قبلاً البته به صورت خصوصی که نیاز به دوره درمان داره البته این دفعه ان شا الله کمتر زمان نیاز داره . دیگه باید خیلی حواسم جمع باشه که کاری نکنم بیمار بشم . نیوشای گلمم متاسفانه غصه می خوره ، با غصه خوردنش منم دیوونه می شم باور کنین ! نمی دونم ، دلیلیم واسش نمی تونم پیدا کنم اما خسته کننده است دیگه واسم این بیماری ! باید از شرش خلاص بشم ... باید خلاص بشم ... ( زمان برگشتنش 10:21:46 ! دارم تعجب می کنم و شاخ در میارم ، یعنی واقعاً فقط رفت نامه بده ؟ من که باورم نمی شه ... )

پاورقی : ای خدا صبرم بده ...

نظرات 1 + ارسال نظر
مینا 26 - بهمن‌ماه - 1393 ساعت 13:24 http://taraze-roozaane.blogsky.com

سلاام و درود فراوان بر شما...
اول این ک نمی دونم بیماری تون چیه، ولی امیدوارم ب لطف خداوندگار شفا پیدا کنین و شما و نیوشا جاان هیچ وقت درگیر رنج و بیماری نشین...آمین...
دوم این ک بازم من اعتقاد دارم همکارتون چون نقطه ضعف شما رو پیدا کرده قصد اذیت کردن داره پس بهترین کار بی محلی و بی توجهی ب رفتار، سخنان و حرکات وی هستش...یه مدت ک محل نذارین و بی تفاوت باشین مطمئن باشین جواب می گیرین...
مطمئنم ایشون تحمل بی تفاوتی شما رو نخواهند داشت...
سوم این ک بهتره برای بالا رفتن مقاومت بدن تون، دمن نوش مخصوص سرآشپز مینا درست کنین و بخورین...
آنتی اکسیدانش بالا هست و وضعیت جسمی و روحی تون بهتر میشه...
چهارم این ک نحوه ی درست کردن دم نوش رو تایپ و واستون میل می کنم...
سلاامت و شاد باشین همیشه...

درود بر شما مینا خانوم
حالتون چطوره ؟ خوبین ؟ ممنونم از شما ، ایشالله به زودی خودمم دیگه خدائی دارم اذیت می شم به خاطرش باید درمان قطعی بشم تا دیگه نتونه اذیتم کنه !
دقیقاً همکارم بیشتر چون می دونه من نمی تونم بی تفاوت باشم به چیزی اینطوری فک کنم قصد اذیت کردن و ناراحت کردن من رو داره ! آدم بدی نیستا ولی این رفتاراش باعث ناراحتی شدید من می شه ...
باید همینکارو بکنم ، باید بی محل و بی تفاوت باشم ...
چیه اون دم نوش ؟ برام بفرستین تا منم استفاده کنم دم نوش مخصوص سر آشپز مینا رو
مرسی همچنین شما مینا خانوم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد