چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

امشب ...

امشب شب خاصی برای من بود ؛ بهترین دوستم که با هم داریم کار می کنیم از دستم خیلی دلگیر بود ! حق هم داشت ، به خاطر اینکه کم کاری زیادی می کردم و می کنم . اما امشب واقعاً دیگه از دست خودم ناراحت شدم ! همه زحمات دست اونه ولی من دارم کم کاری می کنم ، با اینکه اون بیشتر از من خسته و درمونده است !

امشب تصمیم گرفتم دیگه فرق کنم با قبل ! با روز ها و ماه های قبل ! باید همه چیز درست بشه و بتونیم درست کار کنیم ...

از همین امشب تصمیم گرفتم فرق کنم ! باید فرق کنم واسه اینکه موفق تر باشم !

هدف مشخص شد : پیش به سوی پیشرفت ...

پاورقی : خیلی دردناکه ها ...

اینجا ...

سال ها گذشت ولی باز مرا نشناخت ! ندانست آنچه می گویم از آن چیست ، برای اوست یا خودخواهی خودم !
دردی که دارم اینست همه من را به برون نظاره گرند و کسی درونم را نمی نگرد ؛ چرا ؟!
سکوت می کنم ... چه کنم غیر از سکوت ؟ فریاد کشم بی دلیل ؟ چون ما نمی شناسند ؟!
نمی دانم چرا ولی دلی روشن دارم که کسی خواهد آمد که مرا از دل می شناسد نه مانند دیگران از برون ...
پاورقی : دل آدم بگیره باید چکار کرد ؟!

من ... تنها ...

چند شبی هست که باز هم مث روال هفته های گذشته تنها هستم ؛ خانواده ام حضور ندارن و من هم عادت کردم و این تنهائی رو دوست دارم . تنها چیزی که این شب ها باعث آزار من می شه خاطرات مبهم و دوری هستند که به دست دیگران و خودم ساخته شد ! خاطره های خوبی که الان دارن به جای اینکه به من آرامش بدن ، آسایشم رو می گیرن !

چه می شه کرد ؛ چیزی جز تحمل نیست و نمی شه کار دیگه ای کرد !

با دوستی داشتم صحبت می کردم ؛ می دونین نظرش عین نظر من بود و اون هم می گفت نوشتن بهترین کار دنیاست !

منم نوشتن رو خیلی دوست دارم ... نوشتن بهم آرامش می شه ...

پاورقی : شما هم اگر دوست دارین بنویسین ...

سرزنش ...

از اینکه دیگه کسی رو سرزنش کنم یا سرزنش بشم خسته شدم ؛ چرا باید همیشه اینطور باشه ؟!

راستش رو بخواید دیگه اینقدر سخت و دشوار شده واسم که بخوام به کسی بگم اگر این کار رو بکنی بد می بینی ، اونم به حرفم محلی نده و تا ته خط بره و خودش متوجه بشه !

من الکی ، ارزشم رو میارم پائین برای کی ؟! برای کسائی که خودشون می خواد ضربه بخورن و می رن توی دهن گرگ ؟!

دیگه به من چه ... هر چه خواهی کن ...

پاورقی : چیه ؟ پدر بزرگ نشدم ؛ دلم واست سوخت اما شعورش رو نداری ...

دندون درد

دندون درد شدیدی گرفتم ؛ دندون های آخری بالا خیلی درد دارن و اذیتم می کنن !

بد جوری روی اعصابم تأثیر گذاشته و عصبیم می کنه سریع !

آخ که چقدر درد داره ...

پاورقی : دندوناتونو سالم نگه دارین ...

هستم اینجا ...

حال روز خوبی ندارم ؛ گرفتار عذابی شدم که تحمیل من شد ...به خاطر احساس پاک و بی آلایشی که دنبالش می گشتم و پیداش کردم و اسیرم کرد ...

اشتباه که نمی تونم بگم ؛ چون اشتباهی نبود ، پاک ترین احساسی بود که داشتم و بهش افتخار می کنم ... اما اشتباه برای گزینش بود ...

ولش کنین ؛ فقط می خواستم بگم دارم از همین الان همه چیزمو درست می کنم ! درگیر اشتباهاتی شدم که خستم کرده ... دود و درد و زخم و آه و ناله و فریاد اشتباه ...!

پاورقی : بگذریم ...

ف.ی.ل.ت.ر شد

توی این آشفته بازاری که هر وقت با یه سایت کار داری با یه پلک زدن ف.ی.ل.ت.ر می شه ؛ منِ بیچاره هم الان درگیر این دستور ها شدم که صادر شده . نمی دونم ، اینترنت معمولی رو ف.ی.ل.ت.ر می کنین ، چرا Port ها رو ف.ی.ل.ت.ر می کنین نتونیم از چیزی استفاده کنیم ؟!

خواب دارم ، چشمام باز نمی شه از هم ؛ چرا رو نمی دونم ولی بیشتر روز ها خواب آلود میام !

پاورقی : ببخشید ، رویداد خاصی توی زندگیم اتفاق نمی افته که جذاب باشه و بنویسمش ...

مهرگان شاد باش ...

آغاز ماه مهر ، اولین ماه از فصل پائیز ، فصل زیبای زرد و نارنجی شدن برگ های درختان زیبا و حرکت به سمت شب چِله بر شما خجسته ...

چقدر زیباست ، دیدن لحظه های بی همتای پائیز ، نفس کشیدن توی نسیم خوش بوی پائیز ، یاد دوست داشتن های این ماه ... چقدر دوست داشتنی ...

خوش به حال اونائی که توی ماه مهر به دنیا اومدن ، نمی دونین ماه مهر چقدر زیباست و دوست داشتنی ! دوست دارم دست تک تکتون که ماه به این زیبائی به دنیا اومدین ببوسم ! کاش زادروز منم این ماه بود ...

اولین بارون توی ماه پائیز شروع به باریدن می کنه ... بارون پائیزی بارون زیبا و بدون غروریه ... بارون بدون هیچ غروری که روی سر مردم می باره ... کاش اینجا هم بارون شروع به باریدن کنه زودتر ...

راستش فقط اومدم بهتون بگم هنوزم هستم و دوست دارم باشم و بنویسم ! نوشتن شده عشقم و واژه ها رو کنار هم چیدن ...

پاورقی : دوست داشته باشین ، تا دوستتون داشته باشن ... غرور رو بزارین کنار ...

پیشین ...

با دوستم داشتم در مورد سال های قبل ، نزدیک به 7 سال پیش صحبت می کردم ! چگونه شد که با هم دوست شدیم و با هم کار کردیم . شگفت زده شده بود از اینکه من هنوز هم خوب اون روز ها و صحبت ها رو یادمه !

امشب با برادرم ، داشتم در مورد همون رویداد خوشی که صحبتش رو کرده بودم گفتگو می کردم . راستش کمی دلم رو در مورد اون لرزوند و کمی من رو به اندیشه فرو برد . خب می شه گفت داشت راستش رو می گفت و باید خیلی چیزا رو ببینم و تصمیم درستی در مورد این رویداد بگیرم که در آینده دچار دردسر نشم و پشیمون از پیشین نباشم ...

الان دارم یه فیلم می بینم ؛ یه برداشت توی این فیلم هست که من ، یه فیلم دارم مال سال 2012 که دقیقاً همین برداشت رو داره و ازش رونوشت برداری شده ! خیلی جالب بود واسم ، جلو جلو تعریفش می کردم ! هر دو فیلم هم مال HollyWood هست ...

من نمی دونم چرا هر زمان که شروع می کنم به نگارش سخن دلم ، انگار تمام اون سخن ها از ذهنم پاک می شه و چیزی برای گفتن نمی مونه . نمی دونم چرا اینگونه شده اندیشه ام ...

پاورقی : چشمام داره می ره روی هم ؛ چرا خوابم گرفته ؟!

روزنه ...

زندگیم دست خوش رخداد های گوناگون شده ؛چه خوب و چه بد دارن برای من رخ می دن ! حقیقتش اینه که رخداد های بد ، به خاطر اندیشه های خودم به سمتم بیشتر میان ؛ اما خب دارم تلاش می کنم که این افکار و اندیشه های بد رو از ذهنم دور کنم ! کمی سخته و زمان می بره اما خب برای آرامش خودم باید این کار رو انجام بدم ...

نزدیک 11 روز از مرخصی همکارم می گذره ؛ من توی این مدت تنها بودم ! همه ی کارا افتاده روی دوش من و بیشتر وقت ها اینقدر کلافه می شم که نگو و نپرس ! امروز هم ، اینقدر درگیر و خسته شدم بودم که نگو و نپرس . راستشو بخواین ، کم کم داشتم عصبی می شدم و ممکن بود سر کارم دعوا راه بندازم ... مسئولیت من چیز دیگه است و همه ی کارای خودم و همکارم افتاده رو دوش من و واقعاً دیگه داره خسته و درمونده ام می کنه ! اما خب به زودی تموم می شه ...

یادتونه گفتم ، چشم به راه یه رخداد خوبم که دوست دارم رخ بده ؟! هنوز هم چشمام به همون راهه برای رخ دادن این رویداد ! راستش این رویداد می تونه زندگی من رو دگرگون کنه و به سمت خوبی ببره . امیدوارم ...

ببخشید ، من از خیلی وقت پیش شروع کردم به نوشتن این پست اما 40 دقیقه پیش یکی از دوستانم از شیراز تماس گرفت و کارم داشت ! باهاش گفتگو کردیم ، مشکلی داشت که تونستم آرومش کنم و الانم رفت استراحت کنه ! بازم ببخشید ...

یکی از شبکه ها داره سنتوری رو پخش می کنه و منم همینطوری الکی روشن گذاشتم و دارم پشت کامپیوترم می نویسم ! نوشتن بهم آرامش خاصی می ده ...

نمی دونم چرا اینقدر حرف دارم که داره لبریز می شه ولی یکیشون هم به نوشته تبدیل نمی شه و نمی تونم بنویسم ...

احساس می کنم ، یه چیزی هست که من رو از خودم جدا می کنه و واقعیت رو پنهان می کنه ! اما پیمان می بندم ، از پست بعدی خود خودم باشم و از کسی نترسم ...

پاورقی : خیلی خوشحالم که اینجا رو دارم ...

دوست من ...

اینو می نویسم برای کسی که توی تمام مدت سختی زندگی ، انگشت شمار دوست همانند اون داشتم ...

دوستی که توی رخداد های پیشین ، یار و همدم تنهائی هام بود . حتی یک ثانیه اجازه نمی داد تنها باشم و به اندیشه های بی خود توجه کنم و با همه ی دشواری و آزار دیدن من رو رها نکرد !

امروز می خوام از دوستی بنویسم که دوستش دارم ، برای من با ارزشه ؛ از دوستی بنویسم که از اینکه داره می ره من اندوهگینم ولی خوشحالم برای پس از این . چون مسیر زندگی دوستم داره به سمت خوشبختی و شادی می ره ...

من کسی هستم که دوست دارم ، اگر از کاری خرسندم بگذارم دیگران هم از این کار خرسند و خوشنود باشن اما اگر از کاری بدم بیاد یا متنفر باشم ، خودم هم این کار رو در روبروی کسی دیگری انجام نمی دم ...

با همه ی دلتنگی ، همه ی دوست داشتن ، همه ارزش برای این دوستی ، سنگدل شدم و ازش خواستم از دوستی راستیمون بگذریم ؛ شاید که نه ، ولی کسی که در سرنوشت دوستم قرار گرفته از بودن من در زندگی دوستم اندوهگین بشه ! من هم برای دوستم ارزش قائل هستم و هم برای کسی که در سرنوشت دوست من هست . همیشه گفتم ، ارزش عشق و کسی که قراره یه عمر در سرنوشت آدم باشه از دوست بیشتر و با اهمیت تره !

من دوست ندارم احساس ، دوست داشتن و ... دو نفر به خاطر من در تنش و دگرگونی بیوفته ؛ پیشینه این چیزا رو به من نشون داده و من در مورد این چیز ها خیلی سمج هستم که کسی نباشم که خودم از اون آدم ها بدم میاد ...

کاش این دوستی می موند برای همیشه اما گفتم چرا نه ؛ ارزش خوشبختی و خوبی و شادی اون چیزی نیست که من بخوام روش اندیشه ای داشته باشم ؛ پس هر کجا که باشه ، خوشبخت و شاد باشه ...

مهربون ، با ادب ، زیبا ، منش زیبا و خیلی چیزای دیگه که توی دوستیمون اینا رو به من نشون داد !
دلم براش خیلی تنگ می شه ... ولی ارزش داره چون این دوستی در دل من تا آخر عمرم می مونه ! کسی ارزش داره که در رخداد های اندوهگین کنار آدم باشه ؛ لحظه های شادی هر کسی کنار آدم پیداش می شه ... این دوستم از این آدماست که یه دنیا برام ارزش داره ...

پاورقی 1 : اگر اینگونه دوستی دارین هواشو داشته باشین ... کم مانند دوست من پیدا می شه ... خیلی کم ...

پاورقی 2 : حالا می فهمم چرا وقتی ازش خواستم منو تعریف کنه فقط در حد چند کلمه نوشت ؛ حالا می فهمم چرا اینقدر کنکاش و تعریف از کسی که برات با ارزشه دشواره ...

روش من در زندگی ...

امشب دوست دارم از خودم کمی بنویسم ؛ شاید شمائی که برای اولین بار به اینجا سر زدین ، بخواید که کمی بیشتر از سپهر بدونین ...
نام من ، سپهر !
نام فرزند خانواده ای خوب و زیبا ؛ مهربان و دوست داشتنی که از نخست ، بر پایه صداقت و راستی ساخته شد ...
پدرم ، مرد و زیبا و خود ساخته ! مادرم ، مهربان و زاده ی احساس و دوست داشتن ! من ، دست پرورده این دو فرشته ی دوست داشتنی که بوسه بر دستان پُر مهرشان می زنم ...
زندگی رو اجباری زندگی می کنم ؛ ولی تلاش به این می کنم که کسی رو آزار ندم ...
فرشته نیستم ، آدمم ! اشتباه می کنم ، بدی می کنم ، بدی می بینم و خوبی ! آدمی نیستم که پیش بینی نشم اما همیشه هم پیش بینی نمی شم ...
چیز دیگری برای گفتن نیست !
پاورقی : سر بزنین ... خوشحال می شم ...

این زمان ...

کار من اینه ؛ مدتی هم باید در گذر باشه که همکارم از سفر برگرده ! خب روز های پُر از کار و پویائی دارم ... همکارم برای مدتی از شهر بیرون رفته ، خوش به حالش ! من به خاطر موقعیت شغلیم زمان اینکه از شهر خارج بشم رو ندارم ! خیلی مسافرت رو دوست دارم و جاده واقعاً توی شب حس زیبائی به من می ده ...

این روز ها کمی دلتنگم ؛ دلتنگ قدیم های کمی نزدیک ! فاصله هائی که افتاده بین من و ...

روز ها و شب هام بد نیست ؛ دارم با همین تکرار شدن می سازم ...

وای که بعضی وقت ها اینقدر خستگی و خواب به من چیره می شه که حتی پشت سیستم محل کارم ، چشمام روی هم می ره و بسته می شه ...

در اندیشه فردائی بهترم ؛ باید به همه ی برنامه هائی که دارم برسم ! باید برنامه ریزی درستی داشته باشم که بتونم از پس برنامه هام به خوبی بر بیام ...

یادم اومد بگم ، دوستان خوبی دارم ! با اینکه کم هستن ، اما اینقدر با ارزش هستند که دنیا رو هم اگر باهاشون قسمت کنم بازم می دونم به من بر می گردونن ...

پاورقی : دلم برای اینکه کسی اینجا ، در پی نوشته های من باشه تنگ شده ...