ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سلام عزیزای دل ؛ دوستای عزیز و دوست داشتنی خودم چطورن ؟ خوبین ؟ خوشین ؟ سلامتین ؟ ما هم شکر خدای مهربون خوب و خوشیم و خیلی خیلی امیدوار تر و خوشحال تر از قبل ! چرا ؟ چون داریم نزدیک می شیم به این که عروسیمون رو بگیریم . با اجازتون وسایلمون رو داریم تکمیل می کنیم و می مونه ان شاء الله تعیین تالار و تاریخ عروسی . راستش رو بخواین ، خیلی دوست داشتیم که بشه عروسیمون رو دقیقاً تاریخ 3 فروردین 95 بگیریم اما هر طوری که حساب می کنیم متاسفانه نمی شه . قرار گذاشتیم اگر ان شاء الله مشکلی پیش نیاد عروسیمون رو برای عید فطر سال دیگه بگیریم . فکر می کنم درست شد نه ؟ نظرتون چیه ؟ دعامون کنین به امید خدا مشکلی پیش نیاد و بشه همه چیز حل بشه و من و نیوشا هم به مراد دلمون برسیم ...
امروز تولد رحمان پسرخاله ام هستش ؛ 21 آبان ماه . دیشب رفته بودم خونه ی پسر دائیم برای درست کردن سیستمشون و همینطور یه دور همی ساده . نیوشا به من ساعت 00:00 SMS داده بود که تولد رحمان رو فراموش نکنی . منم یه کمی دیرتر خوندم ، سریع وقتی دیدم برای رحمان یه متن SMS خوشگل همراه کلی آرزوی های قشنگ واسه خودش و خواهرم عاطفه و خودمون کردم براش و از خدا خواستم که ان شاء الله اونا رو به هممون بده ! رحمان قبل از ازدواج من و خواهرش نیوشا برام مث برادر بزرگ تر بود و حالا که من دامادشون هستن ، درسته کمتر می بینمش اما همیشه توصیه ها و راهنمائی هاش رو بهشون عمل می کنم . رحمان جون ، بازم تولدت مبارک عزیزم ...
اول هفته ای که امروز روز آخر هفته اش هست ، با نیوشا رفتیم و یخچال خریدیم . نمی دونین ، دل توی دلمون نبود که داریم وسایلمون رو با پول خودمون ، برای خودمون می خریم . جای خواهرم عاطی واقعاً خالی بود . دقیقاً حس و حال اون شبی رو داشتم که با نیوشا و آبجی عاطی و رحمان پسر خاله ام ( همسر عاطی ) و خاله ام ( مامان رحمان و نیوشا ) رفتیم و فرش خریدیم برای خودمون . نیوشا 2 تخته فرش 6 متری و من 2 تخته فرش 12 متری یه طرح و یه شکل خریدیم . خدا رو شکر که خواهر مهربونم همیشه باهامون هست و بهترین مشاور و بهترین راهنمای من و نیوشاست . ما اگر این زندگی رو داریم اول به لطف خدا و بعدش هم به لطف خواهرم عاطفه است .
پاورقی : از شما می خوام برای خواهر عزیز تر از جونم دعا کنین تا به آرزو هاش برسه ...