چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

یعنی شده یک سال؟!

درود بر همگی عزیزان همراه چشمک، حالتون چطوره؟ از حال خودم بگم که... فقط خدا رو شکر اما... بعد مدت.ها اومدم که هم کمی از دلنوشته‌هامو بنویسم و گله کنم از روزگار هم اینکه چندتا خبر بدم به شما (که شاید هنوز وبلاگ من رو بخونید). من دقیقاً روز تولدم صاحب یک فرزند دختر شدم، دقیقاً ۴۹ روز پیش، ساعت ۰۵:۲۳ صبح روز ۲۶ شهریورماه ۱۴۰۱ و فاصله زمانی تولد من و دخترم دقیقاً ۳۴ سال هستش. نیوشا به من یک هدیه زیبا داد و اون هم دخترم "آوا" هستش. بله، نامش رو گذاشتیم آوا.

شماها دیگه چه خبر؟ توی این ۳۶۳ روزی که از آخرین نوشته من می‌گذره چیکارا کردید؟ ما رو فراموش کردین یا نه؟ اگه اجازه بدید کمی گله‌هام رو بکنم و برم... اما ولش کن فعلا جائی برای گله و ناراحتی نموند. باشه برای یه وقت دیگه...!

پاورقی: خیلی مراقب خودتون باشین...