چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

بد بودن ...

همیشه دوست داشتم آدم خوبه ماجرا باشم ؛ اونوقت اینگونه شد که بیشتر از همه بد دیدم و تنها شدم !

همیشه این می شه ؛ آدم بده ماجرا شده شاه و گذا ، هیشکی نیست به جز آدم خوبه !

برخلاف تمام فیلم ها و سریال ها ... شده زندگی ما ...

چرا پنهان کنم ؟! به گونه ای دیگه ، اعتماد بیشتر ، احترام بیشتر می رسه به آدم خوبه ! اما خب ، بازم تنهاست ...

نه که توان بد بودن رو نداشته باشم ؛ بد بودن توی ریشه و بنیاد هر کسی هست ...

همیشه دوست داشتم تفاوت داشته باشم ؛ با همه کسائی که می شناسم و ارتباط دارم !

فهمیدم ، توی این دنیا بخوای متفاوت باشی کافیه خوب باشی ؛ محبت کنی ، اگر بدی دیدی ...

چیز هائی که برای من همیشه ، هر لحظه رُخ می ده و من هم کماکان چشم به راهشون هستم . چون می خوام ، خوب باشم ...

زندگی ما هم اینگونه است ؛ پُر شد از لحظه های خوب و شیرین و همچنین تلخ و بد ...

توی همین ثانیه هائی که دارم اینا رو می نویسم ، دارم به این فکر می کنم که چه رویدادی داره برای فرای من رقم می خوره !

پاورقی : به فکر خودم افتادم ؛ توی مدتی که گذشت ، اصلاً به خودم نمی رسیدم ! نه ورزشی ، نه جنبش و نه هیچ ! دارم وزن اضافی که واسم توی مدتی درست شده بود رو می ذارم کنار . حیف تیپم نبود به خودم توجه نمی کردم ؟! پس بهتره به خودم که اومدم ، همه چیز رو درست کنم ...

گذشتم ...

احساسم خطاست ؛ حس خاصی به تو ...

می دانم ، دیگران هم سرزنش می کنند ! می گویند این نباش که هستی ... جور دیگر باش !
اما نمی دانم ، من خود کیستم ؛ سر در گم از آنچه که بر من می گذرد ...

افکارم آشفته ؛ جسمم تنها ... هر کس به نحوی ، جای دلخوشی نمک بر زخمم می پاشند ...

شدم خرس زخم خورده ای که تنهاست ... ولی در اندیشه انتقام نیست !

خسته ام ... از همه ... حتی از خودم خسته ام !

کاش پایانی باشد برایم ... حیف نیست ...

پاورقی : گذشتم ... بی تو ؛ با تو بهتر بود ... گذشتم ...