ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
والا بعد از قضیه جدائی محمد و نسترن ، متاسفانه ارتباطمون با فامیلا تقریباً خدشه ای به شدت عمیق و کاری وارد شد ! ارتباطمون با دو تا از عموهام که توی یه شهر دیگه هستن که دیگه کلاً قطع شد . از حق نگذریم ، دو تا از عموهام میان اینجا ، سر می زنن ، ارتباط داریم اما اینکع رفت آمدی باشه مخصوصاً با عمو واحد من ، نه اونطوری نیست ( قبلاً گفتم ، محمد پسر عمو واحد هست و نسترن دختر عموی بزرگم ، عظیم ) ! راستش فک کنم چند شب پیش بود ، توی Line ( نرم افزار گفتگو همراه ) داشتیم چت می کردیم با فامیل که دیدم دختر عموی بزرگم پیام داد . راستش ، آدما تا همدیگه رو نشناسن دقیق نمی تونن قضاوتی کنن روی همدیگه ، اما من احساس می کردم دختر عموم علاقه زیادی به معاشرت با من نداره ( ببینید می گم شناخت ) . راستش رو بخواین ، توی تول مدت عمرم زیاد باهم صحبت نمی کردیم ، فقط در حد سلام و خداحافظ ، همین قدر . اون شب پیام داد و باهم صحبت کردیم ( در ضمن نام دختر عموم ریحانه است ؛ از نظر ظاهری توی فامیل من چهره ام به ریحانه شبیه اینطور که بقیه اعضای فامیل می گن ) . دختر عموم چند ساله ازدواج کرده با یه پسر خوب و با شخصیت و دو تا فرزند هم داره ! هر دو دختر و خیلی هم شیرین و گل ! داشتم می گفتم ، باهم صحبت می کردیم و این صحبت ها طولانی ترین صحبت هائی بود که توی طول عمرم من با ریحانه داشتم . وقتی باهاش صحبت می کردم تمام تفکرات و ذهنیاتم نسبت بهش تغییر کرد ، اصن فکر نمی کردم ریحانه اینقدر دختر خوب و اجتماعی باشه و همینطور افکارش نسبت به منی که آنچنان شناخت نداشتیم ! خیلی از صحبت باهاش خوشحال شدم ، باعث شد من بیشتر بشناسمش ، اخلاق خیلی خوبش دستم بیاد . فهمیدم دختر عموم از اون دخترای فامیلمون نیست که اینقدر غرور داشته باشه که حتی نخواد با پسر عموهاش صحبت کنه ! خیلی از برخوردش و شخصیتش خوشم اومد . نمی دونم گفته بودم ولی من همیشه هر وقت خوردم از همین فامیل خودم خوردم ، ریحانه هم دقیقاً همین بلاها سرش اومده بود اما بدتر از من ! خیلی ناراحت شدم وقتی داشت باهام صحبت می کرد ، خیلی احساس درک و فهمیدن داشتم چون واسه منم دقیقاً همینطوری بود اما شکر خدا الان خیلی خوبه و خوشحاله ! در ضمن ، غیر از این نکته که بیان کردم که ما شباهت چهره ای داریم ( بی شک ریحانه زیباتره و به شخصه می تونم بگم توی فامیل بین دختر ها نسبت به بقیه فامیل سر تره ) ، ریحانه نوه ی دختری بزرگ خاندان و من نوه پسری بزرگ خاندانمون هستیم ! بلی ، اینجاست که این ابهت میاد سراغ آدم که نوه هم نوه های بزرگ خاندان ! من شخصاً احترام خاصی واسه ریحانه همیشه قائل بودم ...
پاورقی : خوبه بعضی وقت ها آدم اون کسائی که دوست داره بیشتر بشناسه ...