چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چه خبرا ؟!

بعضی وقت ها اینقدر خسته می شم که نگو ؛ درمونده از هر چی پیش میاد و می خواد پیش بیاد و هزار تا چیز دیگه که وقتی بهش فکر کنم واقعاً اذیتم می کنه و این می شه باعث همه سختی و خستگی ! اعصاب خورد و عصبی شدن و به قول معروف سگ بودن توی محل کار و خونه و ... . چرا دروغ بگم ، بعضی وقت ها سیر می شم از همه چیز و همه کس و هر چیزی که دورو بر من هست ! به بعضی چیزا که دوست دارم نمی تونم برسم و یا اینکه اولاً برای رسیدنش هنوز زوده یا اینکه خیلی دیر شده دیگه ! البته ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است اما خب بعضی چیزا رو نمی شه اینطوری محاسبه کرد . اما ... این جا یه امای خیلی بزرگ داره که تمام این ها یک طرف ولی وقتی که نیوشا میاد و پیشم هست یا باهام صحبت می کنه یا اینکه فقط کافیه یه چیزی ربطی به نیوشا داشته باشه تا من آروم آروم آروم بشم ! از یه آتشفشان منتظر انفجار و ترکیدن تبدیل می شم به یه دریای بدون هیچ وحشی گری و آرام آرام ! نیوشا مث یه داروی آرام بخش خیلی قویه که وقتی باهاشم همه چیز واسم آرومه ! خدا رو شکر می کنم همیشه برای اینکه هست ، برای این که پیشمه و مال منه ! از خدا هزاران هزار و هزار و هزار و ... شکر که هست ...

این مدت خیلی چیزا بهم گذشت ؛ فوت کردن ( یه جورائی کشته شدن در اثر تصادف ) مادر همکارم ( حسن ) ، شلوغ شدن سرم ، کارام که خیلی زیاد شدن و محدودیت هائی که جدیداً در بخشنامه های جدید اداره داره برای من ارسال می شه و ... اوووف اینقدر هست که بگم و سرتون رو به درد بیارم که ... بهتره نگم راستش رو بخواین ! اما در کل بگم که ادارت و دولت بسیار داره سخت می گیره نسبت به کسائی که حقوشن این نیست که سخت بهشون گرفته بشه ! جای کمی راه اومدن باهاشون و فقط یه بار فرصت دادن این اشتباهه که بخوای بدون هیچ حرفی کارشون رو ازشون بگیری ! البته موارد دیگه ای هم هست که نباید نادیده گرفته بشه ، خیلیا سوء استفاده می کنن اما ... همه دارن باهم می سوزن ؛ تر و خشک باهم ... ان شاء الله درست بشه ...

پاورقی : قول می دم دفعه بعد که اومدم یه متن از اون بالا بلند ها بنویسم ...