چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

تموم شد ...

مرخصی و تعطیلاتمون تموم شد !

مدت زیادی رو به خوشی و شادی گذروندیم اما خب دیگه باید زندگی کنیم !

من از شنبه می رم سر کار و بعدش هم شرکت ؛ نیوشا هم دانشگاهش و بعضی وقت ها شرکتمون !

تعطیلات رو خوب باهم بودیم و خیلی دوستش داریم ؛ با اینکه دوست نداریم این تعطیلات و کنار هم بودنمون بیشتر از اینا اما خب گفتم باید زندگی کرد !

پاورقی : خیلی دوستش دارم ... خدایا خیلی دوستت دارم ...

خدایا شکرت...

دیروز من و سپهر رفتیم آزمایشات ازدواج رو انجام دادیم،اولش من کمی استرس داشتم آخه چون من و سپهر دخترخاله و پسرخاله ایم می ترسیدم که خدایی نکرده مشکل ژنتیکی داشته باشیم اما خداروشکر وقتی جواب آزمایش رو گرفتیم هردومون خیلی خوشحال شدیم چون هیچ مشکلی نداشتیم و جواب آزمایش عالی بود،همه چی خوب پیش رفت...

از صبح تا ظهر درگیر همین کارای آزمایش بودیم و هردومون خیلی خسته شدیم...

بعد از استراحت ساعتای 19 رفتیم محضر واسه ثبت ازدواجمون توی شناسنامه هامون...

ازدواجمون ثبت شد و سند ازدواج رو تحویل گرفتیم ...

الان از قبل خیلی شادتریم...

هر روزمون بهتر از دیروزه..واسه همینه که میگم : خدایا شکرت...

چند روز درگیر ...

راستشو بخواین چند روزیه خواهر و برادر نیوشا از شهرای خودشون اومدن اینجا !

راستش دوست داشتم بیشتر این ها با نیوشا می رفتیم بیرون ، اما احترام بودن برادر و خواهر بزرگ نیوشا خیلی واجب تر از این هاست ...

واقعاً خدا رو شکر ؛ سرنوشتی که واسم نوشته عالیه ...

پاورقی : خدایا شکرت ...

آسمونی شدیم ...

چقدر لحظه لحظه ها رو شمردیم تا برسیم به یه روز !

ما روز 3 فروردین عقد کردیم و امشب ( یعنی در حال حاضر دیشب ) اولین شام زندگیمون رو توی یه بشقاب بزرگ با هم خوردیم !

خیلی شیرین بود و دوست داشتنی !

خوراکی که مامانم همیشه درست می کنه عالیه ولی امشب با بودن کنار کسی که می دونم واقعاً عاشق منه و منم عاشقشم اولین خوراکی رو تجربه کردم که هیچوقت تجربه اش نکرده بودم و شیرین ترین خوراک زندگیم بود ...

بعدشم رفیتم با همسرم و خواهر کوچیک 10 دقیقه ای قدم زدیم و راه رفتیم ! دست توی دستای همدیگه !

چقدر شیرینه این زندگی دوست داشتنی و من عاشقش هستم ...

پاورقی : خداوندا این خوشبختی رو از ما نگیر ؛ لطفی رو که به ما کردی و هیچوقت از ما جدا نکن ! ممنونم به خاطر همه چیز ...

آمد بهار ...

نخست آمد بهار ؛ روز های سبز و بی گناه ! شادی ام را ببین ، نگران من نباش ! سبزه زار ، ماهی تُنگ ؛ عیدی و رنگ بهار ...

چشمانم به توست ؛ به آن همه زیبائی ... سر به دامان طبیعت ، بوی نسیم خوش ...

آه چه زیباست این بهار ... تا خدا باشد همه چیز زیباست ...

پاورقی : این بهار برای من خیلی ارزش داره و زیباست ! خیلی دوستش دارم ... مثل عشقم « نیوشا »

نوروز ...

دوستای نازنینم ؛ سالی پُر از خوبی و بدی و ... گذروندیم !

چه بسا کسی مثل من سال خوبی نگذروند و چه بسا کسی مثل نیوشا سال خوبی رو شروع کرد و مثل من داره خوب تمومش می کنه !

امیدوارم سال خوبی رو پشت سر گذاشته باشین ...

من و نیوشا ، از طرف خودمون دو تا به شما شاد باش می گیم !

دعامون کنین ، به امید خدا ، 3 فروردین 92 ساعت 5:30 جشن عقدمونه ! خیلی چشم به راه این لحظه بودیم ! دوست داشتیم شما هم مهمون جشن بزرگمون بودین ...

امیدوارم روزی برای همه ی شما هم برسه که شادی رو همانند ما تجربه کنین !

پاورقی : دوستتون داریم ؛ شما هم واسمون دعا کنین ...

آماده شدیم ...

برای مراسم عقد داریم آماده می شیم !

تمام لوازم و وسایلی که برای نیوشا خریدیم ، همشونو بسته بندی و کادو پیچش کردم ( خودم به تنهائی ) و قرار فردا واسش ببرن !

خیلی خوشحالیم ... همه چیز به خیر و خوشی داره درست می شه !

پاورقی : واسه شما هم آرزو می کنم ...

ای خدا ...

چی شد ؟ تو که همه چیو داشتی زود زود بهم پیوند می زدی ؟!

نکنه باید امتحان بشیم که همدیگه رو می خوایم ؟! یا اینکه به تو هم باید ثابت کنیم که همدیگه رو دوست داریم ؟!

دیگه قرار نشد تو هم مث بقیه اذیتمون کنی ؛ مراقبمون باش ...

پاورقی : خدایا تو رو امروز گذاشتیم توی لیستی که نوشتیم ؛ خودت خواستی ...

عزیزم ...

سرمه ی چشمانم ؛ نور چشمم ...

سرخی خون جاری در رگانم ؛ زندگی ام ...

سحر ماه رمضانم ؛ بیداری ام ...

قصه ی شب های تارم ؛ رویایم ...

فرشته ی بهشتم ؛ نازنینم ...

روز های کمی از دیدار و آشنائیمان می گذرد ! چه بین ما گذشت ؟! عاشقت شدم دیوانه وار ... دیوانه ی وجودت شدم زنجیر وار ...

یادت میاید ؟ شاید دیدارمان سال به سال با یکدیگر نبود ! اینک چه ؟! یک روز هم نمی توانم با ندیدن روی ماهت سرم را بر زمین گذارم و بخسبم ...!

چه شد که رخنه کردی در جان و تنم ؟ در روح و وجودم ؟!

می دانی چه فهمیدم ؟ اینکه عاشقت شدم ... دیوانه وار عزیزم ...

پاورقی : دوستت دارم ...

خشت اول ...

گام به گام ؛ خسته نه ، پیوسته !

کنار هم ، راه رفتن روی سنگ فرش ... چه زیبا بود چهره های شادِ ما ...

راست که دست در دست هم نبودیم ولی گرمای تن های داغ از عشقمان در کنار هم راه می رفت !

خشت های اول را کم کم روی هم چیدیم !

سخت بود با عقاید دیگران راه رفتن ، شکیبائی کردیم ...

چند روز بیشتر نمانده ؛ فقط کمی شکیبائی ... کمی شکیبائی ...

پاورقی : صبر می کنیم چند روز ... می گذره ... مث روزای قبل و گذشته که زود گذشت ...

اولین قدم...

امروز من و سپهر کنار هم، پا به پای هم، اولین خرید زندگیمون رو انجام دادیم...

شاید براتون جالب باشه که توی هر چیزی نظرمون یکی بود... انگاری که یه نفر بودیم و نظر میدادیم... و حقیقت هم همینه که الان یه نفریم یعنی دیگه من و تویی وجود نداره و حالا شدیم ما ...

از اینکه کنارمه خیلی خوشحالم ،خوشحالم که زندگیم رو باهاش شروع میکنم، مطمئنم که بهترین لحظاتم در کنارش رقم میخوره...


خداجونم ازت خیلی ممنونم که ما دو تا رو سر راه هم قرار دادی، ما با هم خیلی خوشبختیم ، این به خودمون ثابت شده و به بقیه هم ثابت میکنیم...

کمی سخن ...

خیلی وقت ها فکر می کردم عشق در یک نگاه و عشق یه دفعه ای در وجود رخنه می کنه و این چیزا هست ؛ اما این روز ها دارم به این اعتقاد پیدا می کنم باید واقعاً دنبال عشق باشی تا پیداش کنی !

من سال های سال ، وقت و بی وقت ، عشق کنارم بود و من متوجهش نبودم ! شاید باورتون نشه ولی نیوشا سال ها با چشم بهش نگاه می کردم اما حتی فکر نکرده بودم که عشق من شاید اونه !

اما امروز به تمام اون روز ها می خندم ؛ روز هائی که ساده از کنارش گذشتم و بهش نگاهی ننداختم ! ساده از کنارش رد شدم و برخوردی باهاش نداشتم !

خیلی وقت ها باید کمی بیشتر نگاه کرد ؛ دنبال چیزی در اون دور دست ها دنبالش نگشت ! باید کمی به پیش پای خودتم نگاه کنی ، اطراف خودت و بهتر نگاه کنی !

من سال های سال کور بودم ؛ خدا بهم راهی رو نشون داد که نتیجه اش رنگ روشن زندگی منه !

رنگی که خیلی وقته دنبالش می گردم و فکر می کردم وجود نداره یا اینکه در کسی دیگه دنبالش می گشتم !

کاش بتونین درک کنین حس و حال منو و بفهمین من الان چقدر شاد و خوشحالم !

خوشنود و سرمست از این اتفاق ؛ از اینکه کسی کنارم هست که یک عمر به دنبالش می گشتم !

همون کسی که می خواستم !

مهربون ، با شخصیت ، احساساتی ، با فهم و درک ! کسی که بتونه درک کنه دلتنگی یعنی چی !

کسی که بفهمه معنی احترام ، معنی دوست داشتن و عاشق بودن ، وظیفه نیست !

کسی که بدونه وقتی دوستش داری ، به زبون بیاری ، انجامش بدی ... کسی که اون هم دوستت داشته باشه و حس واقعی اعتماد رو بهت هدیه کنه !

کسی که وقتی اشتباهی کردی ، وقتی ناراحتی ، جای زخم زبون زدن ، مرحم روی دردت باشه !

کسی که وقتی خوشحالی ، با شادیت بخنده و شاد بشه نه اینکه دنبال بهانه ای برای از بین بردن شادیت باشه !

کسی که بهت اعتماد کنه ، بهش اعتماد داشته باشی !

کسی که زش نترسی ، نترسی که خیانت کنه و واقعاً و از ته دل دوستت داشته باشه !

چقدر حرف های نگفته دارم ؛ چقدر این سال ها زبونم لال شده بود و مثل آدم های گنگ فقط با ایما و اشاره نیازمو می گفتم ! اما کسی نمی فهمید !

الان کسی توی زندگیم هست که اشاره ی منو می فهمه ؛ کسی توی زندگیم هست که اگر گنگ هستم ، احساسم می کنه و با احساسم بازی نمی کنه و به احساسم پاسخ می ده !

الان نیازی ندارم ؛ نیازم برآورده شد ! خدایا شکرت ...

پاورقی : پروردگار من ؛ کمکمون کن ، کسی باعث نشه که خوشبخت نباشیم ! خوشبختی رو با کمک خودمون بهمون هدیه کن ...

یک قدمی خوشبختی...

من الان دقیقا یک قدمی خوشبختی واقعیم...

البته الان نزدیک این خوشبختی هستم اما دیگه دارم بهش میرسم...

فقط چند روز دیگه.. فقط چند روز...

همه چی روبراه شده ؛ باورتون میشه؟؟؟؟

خیلی خیلی خوشحالم...