خب کمی باید شفاف سازی کرد و حقیقت رو گفت ؛ حقیقتی که این وبلاگ و نویسنده هاش دارن !
من ، سپهر هستم و نیوشا نویسنده ی دیگه ی وبلاگ !
من و نیوشا دختر خاله و پسر خاله هستیم ؛ دختر خاله و پسر خاله ای که با اینکه زیاد با هم رفت و آمد نداشتن ولی در حال حاضر بعد از گذشت مدتی شناخت و تصمیم الان با هم نامزد هستیم !
تاریخ عقدمون هم به احتمال زیاد اول یا دوم فروردین هست !
خیلی نگران بودیم و خیلی غصه خوردیم که نکنه مخالفتی بکنن و نتونیم بقیه رو راضی کنیم که ما همدیگه رو دوست داریم ؛ اما رفته رفته شاید باورتون نشه ولی در عرض یک هفته همه چیز درست شد و الان تا اینکه بتونیم خیلی راحت دستای همدیگه رو جلوی بقیه بگیریم فقط چند روزی فرصت مونده !
پاورقی : واسمون دعا کنین ؛ دعا کنین که همیشه همینطوری عاشق همدیگه بمونیم و هیچوقت شعله عشقمون کم نشه و همیشه شعله ور باشه ...
دیشب یه شب خاص بود...
شبی که واسه هر دختری خیلی هیجان و استرس داره...
ممکنه این شب فقط یکبار اتفاق نیوفته اما قطعا فقط یکبار اون کسی که روبروت میشینه همون کسیه که قلبا دوستش داری و قبولش داری و میخوای آینده و زندگیت رو باهاش بسازی...
خدارو شکرمیکنم که هردوی این اتفاقات توی یه شب افتاد ...
حسی رو که دارم تجربه میکنم قابل وصف نیست باید حتما تجربه ش کرده باشی تا بدونی چی میگم...
امیدوارم همتون این شب بی نظیرو تجربه کنید و به شیرینیش پی ببرید،درضمن واسه منم دعا کنید
نمی دونم دقیقاً باید از کجا شروع کنم و بگم که چی شده ولی ... خیلی خوشحال و شادم !
این شادی و بلخند رو مدیون کسی هستم که به تازگی وارد زندگیم شده ؛ من یک سال شکیبائی کردم و فقط نگاه کردم ...
پروردگارم پاسخی به شکیبائی و بردباری من داد ؛ دلم شکست ، اندوهگین بودم ، شکستم ولی همین الان می تونم بگم بهترین شادی دنیا رو دارم !
تصمیمات مهمی گرفتم ؛ کسی هست که به خاطر اون تصمیمات مهم زندگیمو گرفتم و از این به بعد هر تصمیمی که دارم این می شه که به اون و با هم تصمیم بگیریم !
از این ها بگذریم ، من مدت تقریباً 10 روزی هست که اینقدر دچار کار های زیاد و خسته کننده ای شدم که متاسفانه روز شب رو از من گرفته ولی تنها چیزی که باعث می شه قدرتم رو پایدار نگه دارم ، وجود با ارزش ترین انسان برای من روی زمینه !
مدتی رو توی جاده گذروندم و خسته شدم ؛ حسابی خسته و درمونده اما تنها چیزی که باعث شادیم می شد فکر اون توی ذهنم بود !
چقدر دوست دارم که همه چیز درست بشه ... زمان زیادی نمونده ؛ کوتاهه ... خیلی کوتاه ...
پاورقی : دوستان دعام می کنین دیگه ؟!
امروز... روز تولدمه
هرسال توی این روز بارون میومد،گاهی اوقات هم برف...
سال های پیش همیشه با خودم فکر میکردم شاید واسه اینکه من خیلی تنهام خدا روز تولدم بارون یا برف می باره تا من رو خوشحال کنه و از تنهایی درم بیاره آخه بارون و برف رو خیلی دوست دارم...
اما امسال هیچ خبری نیست، میدونی چرا؟؟
چون من دیگه مثل سالهای پیش تنها نیستم و کسی رو دارم که اندازه ی یه دنیا دوستش دارم و از وقتی وارد زندگیم شده که مدت زیادی هم نمیگذره من کاملا از تنهایی در اومدم و تمام لحظاتم رو با اون هستم...
پس حکمت اینکه امسال بارون نیومد همینه...
دوستم رضا از شرکت جدا شد ؛ دلایل خودش رو داشت و بیشتر بحث سر این بود که من توجهم به شرکت نیست و شرکت نمیام !
البته نمی گم که حق نداره ؛ اشتباهات من بیشتر از ایناست اما یه حرفی هست اونم اینه که ، من همونطور که رضا واسه شرکت می گذاشت و کاراش رو انجام می داد من هم اینکارو می کردم !
به عنوان نمونه ، چطور من وقتی سیستمی محل کارم دستم بود و درستش می کردم و هزینه ای رو دریافت می کردم ، اون رو به شرکت می دادم ؟! چطوری تمام هزینه های شرکت رو ، اعم از اجازه ، منشی و ... رو من می دادم ؟ حتی این آخری هم هزینه تعمیرکار رو هم من دادم و بهش گفتم که این کارو از روی هزینه ی دریافتی شرکت هائی که سیستم هاشون رو درست کردم انجام دادم ؟!
اما خب رضای عزیزم دلایل خاص خودش رو داشت و باز هم می گه این دلیل نمی شه شرکت نیای ؛ بدون توجه به وضعیت کاری من که واقعاً این مدت خیلی درگیر بودم و حقیقتش درگیر مسائل شخصی و احساسی خودم هم بودم !
چه کنم ؟ اینطوری شد دیگه ... من از رضا واقعاً ممنونم و توی این زمانی که با من توی شرکت فعالیت می کردم متحمل خیلی مشکلات شد و ازش ممنونم و خیلی برام زحمت کشید که دستش درد نکنه ! خیلی زحمت کشید و دوست دارم هر طور شده برای این مدت که با من و شرکت موند و زحماتی زیادی برای حمایت از من کشید جبرانش کنم ...
پاورقی : رضا بعد از احسان و ایمان ، یکی از بهترین دوستای من شد ... خیلی پسر با معرفت و با محبتیه ...
تصمیم خودمو گرفتم ، به روزای آینده فکر میکنم ، روزایی که من و اون دونفری ، دست توی دست هم به سوی آینده پیش میریم ...
قبلا تنهایی رو به همه چیز ترجیح میدادم ولی حالا حتی از تصور تنهایی وقتی اون هست متنفرم.
خدای من ... چقدر حالم خوبه امروز ، وای چه روزای خوبی کنار هم میتونیم بسازیم ، روزای پر از عشق ، لبخند و آرامش ...
امروز دارم می رم بعد از مدت ها کسی رو ببینم که رنگ شادی و خوبی به زندگیم داد !
مدت زیادی نیست که من رو از طرف خودم می شناسه ( قبلاً شناخت داشت از گفته های دیگران و از ظاهر من ) و امروز دیگه می خوایم واسه اولین بار همدیگه رو ببینیم ؛ بعد این همه احساس ...
دل توی دلم نیست که برم ببینمش اما ناراحتم ؛ ناراحت اینکه من سرما خوردگی دارم و می ترسم زبونم لال اون هم بگیره ! دوست ندارم بیمار بشه ...
اما امروز خیلی خوشحالم ؛ خوشحال اینکه دارمش و هست و اینکه به امید خدا قراره همیشه باشه !
خدایا بهمون کمک کن ؛ کمک کن مشکل نداشته باشین و عمری کنار هم با شادی باشیم ...
پاورقی : دوست دارم شماها هم این حس رو تجربه کنین و ناکام نمونین ...
امروز از صبح دانشگاه بوده ؛ از ساعت 8 صبح تا 8 شب !
خیلی خسته است ، خیلی تا حدی که پاهاش درد می کنه و نمی تونه بخوابه !
الان SMS داده که نمی تونه بخوابه ...
خیلی ناراحتم که هنوز نمی تونم کنارش باشم ... خیلی ...
پاورقی : دوست دارم حس دوست داشتن رو ...
از دیروز ساعت 17:30 که بیدار شدم و رفتم شرکت تا همین الان من نخوابیدم !
قدیما یادم میاد وقتی این مدت بیدار می موندم دیگه مغزم جواب می کرد و هیچ چیزی متوجه نمی شدم ؛ اما الان نه خیلی بهترم ... اندک مغزم جواب می ده و کارمو انجام می دم !
امروز اینجا سر و صدا هم هست و منم کمی کسل و کمی فقط خوابم میاد ؛ جلسه است مثلاً !
چرا امروز اینقدر دیر می گذره ؟! انگاری هر ثانیه ، یه دقیقه می گذره !
پاورقی : دیشب عزیزم بهم گفته بود زود بگیری بخوابی ؛ وقتی نخوابیدم صبح وقت بیدار شدنش بهش SMS دادم و گفتم که نخوابیدم و دعوا راه نندازه که چرا نخوابیدم ! اونم بهم گفت اشکالی نداره ...
روز هام رو مشخص کردم ؛ هدف هائی دارم که می خوام براشون تلاش کنم !
خوبی این برنامه ها اینه که دیگه قرار نیست برای انجامش تنها باشم و نتونم کاری بکنم !
شرکتم رو مدتی ترک کردم تا تصمیماتم رو درست و حساب شده بگیرم ؛ از فردا می چسبم به کاری که باید انجامش بدم و ایرادی در کارم نباشه ...
دیگه وقت درست تصمیم گرفتن برای انجام کاره ؛ بدون هیچ اشتباهی ...
من این تصمیم رو گرفتم و انجامش می دم ...
پاورقی : تصمیم گرفتم و انجامش می دم ...
آخ که من امشب چقدر آرامش دارم ... چقدر آرومم و احساس خوشبختی می کنم !
راستی بچه های عاشق Happy Valentine ( البته سپندارمذگان رو هم تبریک می گم بعداً ) !
چه شیرینه ، اینکه بدونی مهمی و کسی احساسی پاک بهت داره !
چقدر دوست دارم این احساس رو که می دونم کسی هست که دلش با دلم توی یه جاده ی زیبا راهی خوشبختیه !
من شادی وصف نشدنی رو دارم تجربه می کنم ... خوشحالم ...
پاورقی : واسه همه اون آدمای خوب اینطور حسی رو از خدا می خوام ... به خدا می خوام !
خدایا...
میشه خواهش کنم کمکم کنی تصمیم درست رو بگیرم؟؟
میشه؟؟؟
خودت بهتر از همه میدونی همه ی امیدم به خودته ، خواهش میکنم تنهام نذار... ، کمکم کن... خواهش میکنم..