احساسم خطاست ؛ حس خاصی به تو ...
می دانم ، دیگران هم سرزنش می کنند ! می گویند این نباش که هستی ... جور دیگر باش !
اما نمی دانم ، من خود کیستم ؛ سر در گم از آنچه که بر من می گذرد ...
افکارم آشفته ؛ جسمم تنها ... هر کس به نحوی ، جای دلخوشی نمک بر زخمم می پاشند ...
شدم خرس زخم خورده ای که تنهاست ... ولی در اندیشه انتقام نیست !
خسته ام ... از همه ... حتی از خودم خسته ام !
کاش پایانی باشد برایم ... حیف نیست ...
پاورقی : گذشتم ... بی تو ؛ با تو بهتر بود ... گذشتم ...
گاهی وقت ها ، احساس بدی بهم دست می ده ! به چه کسی بدی کردم ؟! اشتباه من کجاست ؟!
برای هر کسی ممکنه این اتفاق بی افته که از خدائی شکایت کنه که می دونه هست و اونو به وجود آورده !
همه ی ما اینطوری هستیم ؛ تا چند تا بدی می بینیم شکایت می کنیم به چه کسی بدیم کردیم ! فقط بلدیم بپرسیم ولی نمی دونیم که پاسخ دست خودمونه !
خیلی ساده است ؛ صورت پرسش پیچیده ای نیست که پیدا کردنش خیلی سخت باشه !
دیروز یادته ؟! آره ؛ وقتی داشتی توی خیابون راه می رفتی و وقتی یه دختر ساده از کنارت رد شد و بهش خندیدی ! ظاهر ساده ای داشت ؟ آرایش نکرده بود ؟ طبع دل تو نبود ؟! تو کی هستی که داری در مورد مردم قضاوت می کنی ؟!
یا 2 ساعت بعدش ؛ وقتی داشتی روی مُخ یه دختر جیگر مامانی کار می کردی ! آره ؛ مگه تو دوست دختر نداری ؟ مگه همیشه بهش نمی گی جز اون به کسی دیگه فکر نمی کنی ؟! اسم این شوخیه ؟ خیانت نیست ؟! فکر کنم سوراخ دعا رو گم کردی ...
آها یادم افتاد ؛ اون پیرمرد رو یادته ؟! که کمرش خَم شده بود و داشت یه جعبه سنگین رو تکون می داد اما اینقدر توانش رو نداشت که بتونی راحت جابجاش کنه ؟! یادته توی دلت گفتی به من چه ، مگه من پسرشم ؟! چرا نتونستی خودتو واسه چند دقیقه پسرش حس کنی و کمکش کنی ؟!
البته از حق نمی گذریم ؛ یادم میاد وقتی رفتی رسیدی به حسینیه ، دستت رو توی جیبت کردی و توی صندوقش یه 2000 تومانی انداختی ! دستت درد نکنه ! اما می دونی چی کارتو بی ارزش کرد ؟ 10 دقم اونور تر از کنار یه پیرزن رد شدی ، روی ویلچر نشسته بود ! می خواست از عرض خیابون رد بشه ! کسی نبود کمکش کنه ! دستت رو می زدی به ویلچرش همونجوری که اومدی اینور خیابون واسه اینکه پول بندازی تو صندوق صدقات حسنیه ، اون پیرزن رو هم می رسوندی ! دیرت می شد ؟!
ولش کن ؛ نکنه اینا واست حساب نمی شن ؟! نگاه نکردی چیکار کردی ؟! اشکال نداره ! کسی دیگه هست ببینه ...
از این نمونه های کوچیک خیلی زیاده ؛ ما آدما نمی بینیم اما اون بالائی چشماش باز هست که ببینه ! از کمکای کوچیک هم نمی گذره !
پاورقی : قبل از اینکه به خدا بپریم خودمو ببینیم ! ( من خودم یکیش ؛ اولی خودم )
امشب شب خاصی برای من بود ؛ بهترین دوستم که با هم داریم کار می کنیم از دستم خیلی دلگیر بود ! حق هم داشت ، به خاطر اینکه کم کاری زیادی می کردم و می کنم . اما امشب واقعاً دیگه از دست خودم ناراحت شدم ! همه زحمات دست اونه ولی من دارم کم کاری می کنم ، با اینکه اون بیشتر از من خسته و درمونده است !
امشب تصمیم گرفتم دیگه فرق کنم با قبل ! با روز ها و ماه های قبل ! باید همه چیز درست بشه و بتونیم درست کار کنیم ...
از همین امشب تصمیم گرفتم فرق کنم ! باید فرق کنم واسه اینکه موفق تر باشم !
هدف مشخص شد : پیش به سوی پیشرفت ...
پاورقی : خیلی دردناکه ها ...
فریاد زدم ؛ همه شنیدند غیر تو !
من ... دوستت داشتم و همه فهمیدند ؛ غیر تو !
می دانی ، تنهائی به من هدیه کردی ! تنهائیت را با عشق پذیرفتم ! از قدیم گفته اند هر چه از دوست رسد نیکوست ، تو که همه چیز و همه کسم بودی ...پس تنهائی که به من دادی می پذیرم !
نمی دانی دشواری این تنهائی بسیار کشنده است ، اما من از هر آنچه از تو به من رسید مانند چشمانم محافظت کردم !
تنهائی سهم من شد ؛ خوشی و با کسان بودن سهم تو ...
پاورقی : واقعاً چرا بعضیا میان و تنهائی به بقیه هدیه می دن ؟!
آه ؛ دوست دارم باران نم نم ، که اندک از آسمان به سویم روانه می شود ! قطره هایش مانند اشک از صورتم می چکد و به زیر گلوی خشکیده ام می رود !
گلوئی که باید از قطره هایش نمناک شود اما ... خشک می ماند بدون آب ...
دست هایم با هر تکان خوردن صدا می کند ؛ سال هاست بر قلم نرفته ، بر روی کلید ها محکم نکوبیده اند تا ضربه ها جای من بنویسند ...
رویا هایم کابوس شده ؛ همه آشفته که از خواب مرا مانند یک کوره ی داغ ، پُر از خیسی عرق و. اشک از جا بر می خیزاند ! چرا اینگونه شده ام ؟! درد دارم بسیار ...
خواب می بینم ؛ آنکه باید باشد نیست ، چرا ؟! مگر آغاز و پایانم به تنهائیست ؟! آخر مگر من تک بر این جهان گماشته شدم ؟!
قدم های آدم ها را در خیابان به نظاره می نشینم ؛ فقط نگاه می کنم و نگاه ! بی هیچ توجهی به چهره هایشان ، به قدم هایشان بر زمین می نگرم و به خاطرم می سپارمشان ! کدام گام ها شبیه به گام های من است ؟! خیلی دشوار است تشخیص ، چون من خود گام هایم را بر زمین ندیده ام که بگویم کدامشان شبیه به گام هایم است ...
سخت است ندانی خود چگونه ای و بخواهی شبیه خود را پیدا کنی !
صدا های عجیبی می شنوم ؛ همش چیزی به من می گوید راه برو ، به سوی او حرکت کن ! « او » کیست ؟! چه می گوید این صدا ؟! نوا های عجیبی به گوشم می رسد که خود نیز در باورش که راست است یا دروغ مانده ام ! از که بپرسم که مرا مجنون نخوانند و نگوید : « دیوانه است ، ولش کنید ؟! »
دلم باران می خواهد ؛ نم نمش بر روی صورتم ... باران دشواری زندگیم را کم می کند ... باران می خواهم ...
پاورقی : این نوشته های ته برگه ها رو خیلی دوست دارم ؛ پاورقی ! توی یه وبی دیدم خیلی جالب بود . راستی من بهتون گفتم دوست دارم از چیزیائی که به ذهنم میاد بنویسم ... نوشتم !
چند شبی هست که باز هم مث روال هفته های گذشته تنها هستم ؛ خانواده ام حضور ندارن و من هم عادت کردم و این تنهائی رو دوست دارم . تنها چیزی که این شب ها باعث آزار من می شه خاطرات مبهم و دوری هستند که به دست دیگران و خودم ساخته شد ! خاطره های خوبی که الان دارن به جای اینکه به من آرامش بدن ، آسایشم رو می گیرن !
چه می شه کرد ؛ چیزی جز تحمل نیست و نمی شه کار دیگه ای کرد !
با دوستی داشتم صحبت می کردم ؛ می دونین نظرش عین نظر من بود و اون هم می گفت نوشتن بهترین کار دنیاست !
منم نوشتن رو خیلی دوست دارم ... نوشتن بهم آرامش می شه ...
پاورقی : شما هم اگر دوست دارین بنویسین ...
نه ؛ از درد و رنج و سختی نمی نویسم که باور کنی مرا زاده ی احساسی غم انگیزم و اندوه !
من از خوشی و شادی و لبخند می نویسم که بدانی من آنی نیستم که در نوشته هایم پیداست !
من آنم که لبخند بر لب دارد و روشنی در دل ؛چرا بی هوده باید لبخندم را قربانی اندوهی کوتاه کنم ؟!
پس بدان من می خندم به گریه های دنیا به من ! گریه ها و اندوهی که دنیا می خواد بر من فرو آورد اما ... من نمی گذارم به مقصودش رسد و بعد ها به من بخندد ...
گفتم از نوشتن ؛ می دانی چرا می نویسم ؟ آری با تو هستم که معنای نامت آئینه و روشنیست !
آری ، نامت را اینجا می برم که بدانی ، من خودم هستم که تو را با افتخار به محفل نورانی که نه ، خلوتم دعوت کردم !
آری ؛ آینا من با تو هستم که به اینجا آمدی ! می گویم خوش آمدی و بر تو درودی به بزرگی صداقت و کهکشان احساست می فرستم ...
اینجاست ؛ بُت خانه ی من که بت هایم را اینجا می سازم ، می پرستم و به دنیا می سپارم ...
خوش آمدی ؛ اگر دلت بت خانه می خواهد ... اینجا نیز می تواند بت خانه ای باشد که تو نیز در آن شریک باشی ...
پاورقی : این پست مخصوص دوست هنر مندم هست که به اینجا دعوتش کردم و این متن رو برای خوش آمد گوئیش نوشتم ...
چشمانم به در بود ؛ تا بودنت را نظاره گر باشم ...
از خاک پایت سُرمه ساختم و بر چشمانم کشیدم ؛ چه رویائیست بودن تو ...
دست هایم آرام آرام چهره ات را نوازش می کنند ؛ چه زیبائی و نمی دانی ...
گوش هایم وقتی باشی ناخداگاه ترانه می شنوند ؛ ترانه هائی که گفتم برای تو ...
هُرم نفس هایت بر سینه ام ، می سوزاند مرا که در آغوشم هستی ... باز هم نفس بکش ...
در هوی سرد پائیز ، دست های سردت را در دستانم می گیرم ؛ چه گرم می شوی از وجودم ...
در خواب هایـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـم ... خواب ؟!
مگر من رویا می بینم ؟! پس نازنینم کنارم آرمیده نیست ؟!
با چشمان بسته ام ، کنارم دست می کشم ... خالیست ...
نا امید نشدم ... شاید باشی اما آن طرف تر ...
چشمانم را آهسته باز می کنم ... نگاه می کنم ... با دست هایم ، چشمانم را خوب بیدار می کنم !
نیستی ... حتی آن طرف تر ...
پاورقی : باز هم رویائی دیدم ... تو ! کاش واقعیت داشت ...
از اینکه دیگه کسی رو سرزنش کنم یا سرزنش بشم خسته شدم ؛ چرا باید همیشه اینطور باشه ؟!
راستش رو بخواید دیگه اینقدر سخت و دشوار شده واسم که بخوام به کسی بگم اگر این کار رو بکنی بد می بینی ، اونم به حرفم محلی نده و تا ته خط بره و خودش متوجه بشه !
من الکی ، ارزشم رو میارم پائین برای کی ؟! برای کسائی که خودشون می خواد ضربه بخورن و می رن توی دهن گرگ ؟!
دیگه به من چه ... هر چه خواهی کن ...
پاورقی : چیه ؟ پدر بزرگ نشدم ؛ دلم واست سوخت اما شعورش رو نداری ...
دندون درد شدیدی گرفتم ؛ دندون های آخری بالا خیلی درد دارن و اذیتم می کنن !
بد جوری روی اعصابم تأثیر گذاشته و عصبیم می کنه سریع !
آخ که چقدر درد داره ...
پاورقی : دندوناتونو سالم نگه دارین ...
حال روز خوبی ندارم ؛ گرفتار عذابی شدم که تحمیل من شد ...به خاطر احساس پاک و بی آلایشی که دنبالش می گشتم و پیداش کردم و اسیرم کرد ...
اشتباه که نمی تونم بگم ؛ چون اشتباهی نبود ، پاک ترین احساسی بود که داشتم و بهش افتخار می کنم ... اما اشتباه برای گزینش بود ...
ولش کنین ؛ فقط می خواستم بگم دارم از همین الان همه چیزمو درست می کنم ! درگیر اشتباهاتی شدم که خستم کرده ... دود و درد و زخم و آه و ناله و فریاد اشتباه ...!
پاورقی : بگذریم ...