ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
ها ؟ الان چطوری شروع کنم ؟ خب راستش رو بخواین خیلی دوست دارم راجع به خیلی چیزا بنویسم اما خب می بینین که زیاد وقت اومدن ندارم ! راستش هم من و هم نیوشا ، البته نیوشا رو من مجبورش می کنم که توی فایل Word واسم بنویسه حتی من پست کنمش ولی بنویسه . من خودم رو که می بینین دارم می نویسم در حالی که هم Viber روی سیستمم نصبه و دارم با دوستان گفتگوی خیلی خیلی دوستانه ( کل کل ) می کنم و هم اینکه خودم دارم برای اینکه مشکلات و غلط های املائی رو پیدا کنم توی فایل ورد اول می نویسم و بعد برای شما انتقالش می دم به چشمک خوشگله ( هه ؛ چی گفتم ) ! ای بابا ، دوستان نگفتین از کجا شروع کنم خب ؟! ببخشید یه کمی منگ هستم چون با اجازتون ساعت تقریباً 15:00 گرفتم خوابیدم تا ساعت 18:00 ( خیلی باحاله نه ؟ 3 ساعت البته هنوز زورم می اومد بلند شم ) . خب چیکا کنم خسته می شم سر کار باور کنین ، نمی تونم درست و حسابی با کارام جور بشم چون خیلی اوضاع بهم ریخته است خب . در ضمن می خواستم بگم امشب مامانم داره پیتزا درست می کنه ، حسودیتون بشه ...
جونم بگه واست دیگه طاقت ... ببخشید اشتباه شد ، منظورم این آهنگ علی عبدلمالکی نبود . می خواستم بگم ، جونم واستون بگه دیشب ما ( من و نیوشا ) به همراه آبجی عاطی و رحمان رفتیم سینما ! بلی ، ما سینمام می ریم ؛ فیلمش ؟ خب « آتش بس 2 » دیگه ، والا . راستش رو بخواین ، نیوشا دیروز یه دفعه ای خبرش رو داد بهم . گفت که : « دانشگاه داره بلیط فیلم آتش بس 2 رو نصف قیمت می ده ، بگیرم بریم ؟ عاطی و رحمانم میان » ، منم از خدا خواسته گفتیم بگیر بریم . بیرون رفتن رو کنار همسرم واقعاً دوست دارم ، چون حس آرامشی که کنارش دارم بهم قدرت می ده واسه آرامش اعصاب و روحم ! خب دیگه ، بعد اون من سریع رفتم دنبال نیوشا و برش داشتم از دانشگاه آوردمش خونه ، پرینت هائی که روز قبل از جزوه اش گفته بود واسش بگیرم بهش دادم و سریال ( White Collar ) واسه خودش ریخت و باهم بلند شدیم رفتیم خونه نیوشا اینا تا حاضر بشه و تعویض لباس کنه و سریع رفتیم به سینما که بلیط ها رو بگیریم . چشمتون روز بد نبینه دیدم خاله ام مریض توی خنه افتادن ( بنده خدا سرما خوردن باز ، اونم حسابی که انداختتشون ) ! هیچی دیگه ، وقتی دیدم افتادن رفتیم با نشوا اول واسشون نون گرفتیم و بعدشم رفتیم به سمت سینما ! عاطی به نیوشا گفته بود ساعت 19:100 بیدارش کنه که ممکنه خوابیده باشه ، بعدشم رحمان خواب بودش ( وای نمی دونین بیدار کردن رحمان چقدر سخته و طاقت فرسا ) . هیچی دیگه ما ساعت 19:00 تماس گرفتیم و بعدشم کاشف به عمل اومد رحمان بیدار نشده هنوز ، ما گفتیم ساعت 19:50 در سینما باشین ! آخه 20:00 فیلم شروع می شد و سانس آخرش بود ! یکی از دوستانِ دوستان نیوشا ( آقای لطفی ) زحمت کشیده بودن سفارش کرده بودن برای بلیط ما که همون در سینما بگیریمش و خب بلیط نگرفتیم واسه هر کدوممون 1000ت در اومد ( بلی ما اینطور رابط هائی داریم ) ! عاطی و رحمان بیچاره جای پارک پیدا نکرده بودن رفته بودن نزدیک چهار راه ( تقریباً 1 و نیم کیلومتر اون طرف تر از سینما پارک کرده بودن و تا رسیدن یه کمی طول کشید . هیچی دیگه ، ما تقریباً چند دقیقه ای از اول فیلم رو از دست دادیم اما خب اولش بود دیگه ، زیاد نبود ! فیلم رو دیدیم ، منم کلی مسخره بازی درآوردم و سر و صدا کردم و خندیدم به خدا ولی در کل بهمون خیلی خوش گذشت ! باورتون می شه تمام خوراکی ها رو عاطی خرید ؟ می خواستم همونجا گریبان پاره کنم و نعره بکشم اما خب جاش نبود زشت بود ! اما خب بعدش ما رفتیم باهم دیگه یه آبمیوه بستنی توپ خوردیم و هر کسی رفت سراغ کار خودش بار خودش آتیش به انبار خودش ...
بهتون گفتم گیتار خریدم ؟ البته تعطیلات فک کنم اول تابستان اما هنوز افتتاحش نکردم عین آدم بشینم و باهاش کار کنم و یاد بگیرم ( خو چیه دوست دارم گیتار رو و نوازندگیشون ) ، در ضمن یه اُرگ هم خریدم اما خب اون گوشه ی خونه افتاده ! چیکا کنم ؟! باید وقت داشته باشم اما خب ایشالله پیدا می کنم ! چرا داره بوی پیتزا میاد ؟ ( من عمه دارم ولی هر چی دوست دارین فحش بدین ) ...
پاورقی : خیلی ممنون به حرف های ما و نوشته هامون اهمیت می دین و می خونینشون ! خیلی ماهین ...
من بوی پیتزا حس نمیکنما .راستی محرم را به عزادارن راستینش تسلیت عرض میکنم