ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
نمی دونم چم شده ، چی شده که اینقدر روی همکارم حساس شدم ، هر حرکتی که انجام می ده به نظرم سوء استفاده است و یه دلیلی برای این که از زیر کار در بره ! واقعیت اینه که ، من یه آدمیم که دوس داره از زیر کار در بره ، می خواد سر کار نباشه ، می خواد برای خودش جیم کنه و یه جوری فرار کنه از کار . شاید برای اینه که من نسبت به همکارم اینقدر حساس شدم . شنیدین که می گن : " کافر همه را به کیش خود پندارد " ، والا قضیه ما هم نکنه اینطوریه ؟! نکنه واقعاً چون خودم اینطوریم ، همکارمم اینطوری می بینم ( پست های من رو بخونید ، من توی بخش گلایه ها چیزائی رو نوشتم در سال 93 که شاید این موضوع رو مشخص کنه ) .
راستش رو بخواین ، الان یه بحثی شد که نمی دونم چی بگم ولی همکارم مطمئناً سوء استفاده خواهد کرد ؛ یادتون باشه بهتون گفتم که پدر همکارم یه چند ماه پیش سکته مغزی می کنه و نصف بدنش فلج می شه . از اون روز به بعد یه چند روزی همکارم درگیر پدرش بود . یه روز اول سر کار نیومد ، اما بعدش اومد سر کار . فک کنم بعد چند روز که شبش بالای سر باباش توی بیمارستان بوده ، صبح روز بعدش اومد دفتر اما خوابش می اومد . همون روز تا ساعت فکر کنم 09:00 سر کار بود که بهش زنگ زدن که بابات می خوان مرخص بشه ، از خدا خواسته رفت . اون روز اینجا حقیقتاً شلوغ بود ، باری که بود هم از روی دوش من برداشته نمی شد ولی لااقل می تونست کارای خودش رو تموم می کرد . اون روز از خط خودم بهش SMS دادم ( که ای کاش نمی دادم ، حقیقتش خودم رو کوچیک کردم ) که : " امروز میاین دفتر یا نه ؟! " . پاسخی بهم نداد ، ساعت 13:00 بهم SMS داد که " ترخیض بابا همین الان تموم شد دارم می رم خونه " . نمی دونم این کارش از عمد بود یا نه ولی این قضیه پیش اومد .
بعد از اون ، همکارم باباش رو می خواستن ببرن فیزیوتراپی . روز اول که نرفت ، حالا نمی دونم دلیلش چی بود ولی روز اول رو نرفت ، خودشم می گفت که گوشیشو جا گذاشته اما منتظر زنگشون بوده که اینطوری پیش اومده . از روز بعد ، نزدیک به 10 روز صبح ها همکارم فک کنم ساعتای 09:00 تا 09:20 می اومد دفتر تا یه روز سه شنبه که قبل ما دفتر بود ...
دیروز بابام رفتن اون دکتر طب سنتی توی شهرستان که بهتون گفتم ؛ همکارم به بابام سپرده بود که اگه دکتر قبول می کنه و می تونه درمان کنه ، باباش رو ببره اونجا . الان بابام به همکارم گفتن که : " دیروز صحبت کردم باهاش ، گفت بیارن . تا اونجائی که بشه و عصب خشک نشده باشه عصب رو تحریک می کنم . شما این چند روز که تعطیله ، بعد تعطیلات یه وقتی می گیرم که برین اونجا ، محل برای اسکان بیماران هم داره . من ازش استفاده نکردم چون صبح زود 06:00 از اینجا راه افتادم ، ساعت 09:00 اونجا بودم و ساعت 11:00 دیگه بر می گشتم ولی محل برای اسکان هم داره " . بله ، این حرفی بود که بابام به همکارم زدن . حالا نمی دونم بخوان وقت بگیرن ، مث خودشون که همیشه جمعه صبح رفتن و برگشتن برای همکارم وقت می گیرن یا اینکه وسط هفته می گیرن . امکان داره همکارم وسط هفته بخواد که اینطوری از اینجا فرار کنه . البته بازم می گم شاید ...!
من خودم وقتی کار شخصی ، مخصوصاً بیرون از شهری دارم انداختم جمعه یا مرخصی گرفتم ( چند باری که رفتم یکی از شهرستان ها برای شبکه و ... ) که البته اون هم قبل از مسئولیت کارت هوشمند بوده . فقط یادمه سال پیش 17 روز اول نوروز رو نبودم ، چون مرخصی گرفتم برای عقدم با نیوشا . خب بدون استثنا ، همکارم هر سال تابستون ، توی تیر یا شهریور 15 روز برای خودش مرخصی می گیره و می ره . اما منِ بدبخت باید کارام سنگین هست ، کارای اون رو هم به دوش بکشم . اما از وقتی که کارت هوشمند تحویل من شه ، بیشترین روزی که من مرخصی داشتم 3 روز بوده ، همین !
والا این بود گفتنی که گفتم ؛ چی بگم ، بازم می گم شاید واقعاً من چون کافرم همکارم رو هم کافر می دونم ( مثل کافر همه را به کیش خود پندارد ) یا اینکه واقعاً همکارم بعضی وقت ها داره سوء استفاده می کنم ! راستی این رو هم یادم رفت بگم در مورد اون روز هائی که بابا نمیان سر کار . خب نامه دادن توی شرکت ها وقتی من می رم نامه می دم 10 دقیقه دیگه فوق فوقش طول می کشه ، اما نمی دونم همکارم که می ره پائین نزدیک به 30 دقیقه پائینه ، این یکیش . بعدی اینکه راستش نمی دونم چه جور عادتیه یا اینکه واقعاً خدا توی اون روز به همکارم نزدیک تره ( دقیقاً زمانی که بابا نیستن و نمیان سر کار و همکارم اطلاع داره ) یا اینکه توی نمازخونه پول می دن . همکارم آخ نمی دوننین چقدر هوس می کنه بره نماز بخونه و خدا رو یاد می کنه . سریع وضو می گیره و خودشو می ندازه توی نمازخونه پایانه ، دعا می خونه و باید نماز اول وقت بخونه و پشت سر روحانی نماز بخونه و ... . روز چهارشنبه هم بدون استثنا هر هفته می ره نماز می خونه چون بعدش حلقه صالحینه ! خودش به زبون خودش می گه : " فقط می رم که به من وام بدن " ! من چی بگم ؟! راستش دلم پر می شه وقتی می بینم این نزدیکی به خدا رو می بینم ! دم خروس رو باور کنم یا قسم حضرت عباس رو ؟!
پاورقی : پست های قبلی من رو هم بخونین ، بخش گلایه و سال 93 رو ؛ به خدا از حق هم نوشتم ...