ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
بعضی وقت ها آدم تصمیم می گیره خوب باشه ، با کسی کل کل نکنه ، آدمی باشه که به فکر بقیه است ، غم و دلخوری بین اونو کسائی دیگه نباشه ... اما مگه می ذارن ؟! می ذارن 1 روز ، 2 روز ، اصن 100 روز خوب باشه ؟! نه وجداناً می ذارن ؟! نمی ذارن دیگه ! خب تو هم دیگه مجبور می شی این خوب بودن رو بذاری کنار و باز هم بشی همون آدم سابق ، زور نیست ؟! وقتی داری جون می کشی از آدم قبلی که بودی دست بکشی و بذاریش کنار برای اینکه می خوای خوب باشی ، برای اینکه هیچ دلخوری بین تو و بقیه نباشه و محبت بین تو و بقیه باشه ولی ...
امروز اومدم می بینم یه ارباب رجوع توی دفتر نشسته ، فرقی نمی کرد چه کاری داشت ولی همکارم نگهش داشته بود تا من برسم و کارش رو انجام بدم ! یعنی حتی ازش نپرسیده بود چیکار داره و چون نام منو آورده بود باید اونجا می موند تا من بیام و کارش رو انجام بدم . به دل نگرفتم ، اما احساس می کنم اون قضیه ای که مقصرش معلوم شد ( قضاوت با شما که من مقصرم یا همکارم ) و عذرخواهی من هنوز از دل همکارم بیرون نرفته ( به درک ) ، من وظیفه ام رو انجام دادم و سعی کردم خوب باشم ، هنوز کارای اون رو هم بعضیاشو انجام می دم تا اینکه مقدار کارائی که داره کمتر بشه ( بیشتر بار بشه روی دوش من ) . چی بگم والا ؟ باید چیکار کنم ! یه صحبتی هست از کوروش کبیر که می گه :
آره واقعیت این بود که براتون نوشتم ، حالا قضاوت با شما درباره من ! همکارم داره اینطوری برخورد می کنه ، هنوز اینم نگفتم که خودش کاراشو می ندازه روی دوش من ، ولی اگه من نباشم کارائی که ممکنه و از دستش بر بیاد رو هم وایمیسته تا من بیام ...
پاورقی : حقیقته متاسفانه ولی چی بگم ؟!
خودت گفتی وعده در بهـــار است / بهــار آمد دلـــم در انتظـــار است
بهار هر کسی عیــد است و نوروز / بهـــار عاشــقان دیـــدار یار است
.
سلام
خیلی خوشحالم به وبلاگتون سر زدم و از مطالبتون حتما استفاده خواهم کرد.
از شما هم دعوت میکنم به سایت مکتب زندگی سر بزنید. مطمئنن خوشتان خواهد اومد
----
راستی پروفایل شما را که خواندم خیلی خوشم اومد.. امیدوارم همیشه عاشق باشید... به شما افتخار می کنم....