چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

امروزمون ...

یعنی واقعاً به شعور و فهم این کسی که مثلاً همکارمه شک کردم ؛ خودشو امروز واسم ... کرده ، مثلاً خودشو قهر گرفته ( به درک ، به جهنم و بهتر ) ! طبق بخشنامه ای که از طرف اداره کل ابلاغ شده ، بیمه های روستائی و عشایر که بعضی از رانندگان ازش استفاده می کنن به صورت سالیانه پرداخت می کنن ، تا تاریخی که پرداخت کردن ، اعتبار می خوره . این همکارم متاسفانه با اینکه چندین وقت پیش بهش گفتم و نحوه اجراش رو توضیح دادم بازم دیدم دیروز تا اون تاریخ نزده ! اومدم من بهش گفتم و مدارک رو گذاشتم که ببینن اشتباه زدن ، وقتی برگشتم می بینن داغ کرده ، ناراحت شده میگه که : " من انجام نمی دم دیگه ، خودتون انجام بدین ! " . ازش پرسیدم : " اگر من نبودم چی ؟! " بعد باز دوباره رفتم و یه لحظه برگشتم می بینم داره به بابام می گه : " هی همش میاد غُرغُر می کنه " ! من حقیقتاً بهم بر خورد ، بهش گفتم : " چیه ؟ من بی احترامی کردم به کسی ؟ من چیزی گفتم ؟ من معذرت می خوام ، دیگه ازین به بعد صحبت نمی کنم ، حرفی هم نمی زنم هر کاری دوست دارین بکنین " ! اومدم دفتر کارم و کار ارباب رجوعی رو که داشتم انجام دادم . بعد یه چند دقیقه ای ، بابا اومدن که کاری داشتن ، دیدم قیافشون گرفته است ( اینم بگم ، وقتی داشتم صحبت می کردم با 2 تائیشون ، دیدم بابام برگشتن به همکارم می گن : " ببخشید ، من معذرت می خوام " ، واقعاً نفهمیدم واسه چی ) ! ازشون پرسیدم " چیه ؟! " ، دیدم قیافشون رفت توی هم و رفتن ! بدتر اعصابم بهم ریخت و ناراحت شدم . باز گذشت تا اینکه اومدم توی اتاق دیگه ، به بابام برداشتم گفتم : " چیه ؟! چرا اینطوری هستین ؟ خب ازین به بعد کارت هوشمند رو خودتون انجام بدین من کاری ندارم " . همون لحظه بابا رفتن توی آبدارخونه یه سیگار بکشن و رفتن اونجا ، منم پشت سرشون رفتم اونجا تا باهاشون صحبت کنم . وقتی رفتم ، بهشون گفتم : " چی شده ؟! چرا اینطوری هستین ؟ من چیکار کردم مگه ؟ اشتباه کرده ، من بهش بی احترامی کردم ، مث سگ صحبت کردم ؟! " بابا برداشتن گفتن که : " نه ؛ از این به بعد ، هر وقت نبودی من تونستم انجام بدم انجام می دم ، نتونستم می گم وایسن تا خودت بیای " . من واقعاً زورم اومد امروز بی دلیل و بی خود عذرخواهی کردم ، کار اشتباهی نکردم ، بی احترامی نکردم ، اشتباه کسی دیگه به اسم من تموم می شه ولی اشتباهی از طرف من نبوده اما عذرخواهی کردم از کسی که به نظرم ارزشش رو اصلاً نداره ! سخته ... از این به بعد هم فک می کنم دیگه انجام نده ، همش رو هم خودم انجام بدم اما بستگی به رفتارش داره ! از این به بعد معلوم می شه که بهتون می گم ...

یعنی من خودم می دونم آدم درستی نیستم ، رفتار خوبی ندارم ، اما هیچوقت به هیچ کسی نه بی احترامی کردم نه الکی بهش گیر دادم ! به خدا من از عذرخواهی کردن ترسی ندارم ، اما اینکه بخوام به خاطر مجبوری از کسی عذرخواهی کنم اونم به خاطر اینکه گناه اون طرفه و به خاطر کولی گری ناراحت شده ، من زورم میاد خیلی ! خیلی زورم میاد به خدا ...

پاورقی : خیلی ناراحت و عصبانی هستم ، من واقعاً اشتباهی نکردم ، اشتباه کسی دیگه بود ! از این بدم میاد که خودشو کسی می دونه ...!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد