چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

یه کارائی ...

راستش رو بخواین با این حساب که دارم می بینم ، نیوشا زحمت کشیده جریان شب زادروزش رو واستون نوشته و خوب و مفصل راجع بهش می دونین ؛ خب اینم یه حرکت جانانه بود واسه نیوشا که اونجا یهوئی شُکه بشه و نتونه هیچی بگه ! خوبیش به همین بود ، باور نمی کنین ، وقتی نیوشا کاملاً از جشن زادروزش نا امید شده یهوئی یه کاری کردیم با خانوادم که کاملاً شُکه شده بود ! راستش رو بخواین برای اینکه پیاز داغش رو زیاد کنم یه ذره خودمو عصبی و اینا نشون دادم تا بتونم خوب فکرشو منحرف کنم برای اینکه بتونم یه شگفتی خوبی داشته باشه . فقط یه اتفاقی که افتاد این بود که متاسفانه من مشکل داشتم برای اینکه دقیقاً ساعت 00:00 روز 11 اسفند بهش SMS شاد باش زادروزش رو ندادم ، فقط همین . از نیوشای عزیزم به همین خاطر پوزش بسیار زیاد می خوام ...

دو هفته قبل رو با اجازتون چهارشنبه رو من در مأموریت به سر بردم ، پنجشنبه رو هم با اجازتون استراحت کردم و سر کار نیومدم و گرفتم خوابیدم ( البته + عصبانی شدن رئیسمون ) ! دیگه شد یه جورائی 3 روز سر کار نرفتن ، حالا جالبیش اینه دقیقاً همون چند روزم که من نبودم ، کارام افتاده روی دوش همکارم ، بنده خدا فک کنم یه جورائی زائ...ه . آها ...

امروز با اجازتون می خواستم برم یه شهر دیگه مأموریتی ولی خب فاصله اش زیاد نیست به اندازه نیم ساعته ؛ امروز البته قرار بود با ماشین خودم برم اما خب امروز نرفتم می خوام بندازم برای فردا که شلوغ خواهد بود سر ظهر اونوقت من نیستم ! البته پنجشنه رو میام سر کار ، چون فاصله زیاد نیست و خستگی راهی هم در کار نیست ( بهانه ) !

این روزا نمی دونم چرا ولی چون آخرای سال و نزدیک عید شده ، یه جورائی تا آخرین ثانیه سر کار وایسادن اذیتم می کنم واسه همین سریع در اولین فرصت جیم می کنم . حالا به بهانه های مختلف خدائی ، چی بگم که باور کنین ! مثلاً دیروز با استفاده از ترفند تلفن رفتم اداره کل ، تا ساعت 13:30 هم طول کشید ولی از دفتر کارم فرار کرده بودم ! با همراه خودم زنگ زدم دفتر و مثلاً با یکی از مسئولین اداره صحبت می کردم و بعد رفتم هم اونجا ، کارامم انجام دادم ولی خب نمی خواستم دفتر کارم وایستم و پاسخ ارباب رجوع بدم . نمی دونم چرا ولی مدتیه اینطوری شدم ( البته بیشتر وقت ها ) ...

امروز رفتم و قسط وام ازدواجم رو پرداخت کردم ؛ البته رفتم زودتر ساعت 11:16 برای اینکه برم واسه مأموریت اما خب چون ماشینم بنزین نداشت و حال هم نداشتم ، دوباره برگشتم سر کار تا ایشالله فردا ماشین رو چک کنم و بعد برم توی جاده !

پاورقی : ببخشید ، من همین الان واسم ارباب رجوع اومد باید برم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد