چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

داستان ...

سرمای خفیف پائیزی ، اندک بر تنم لرزه انداخت ؛ آرام به قدم زدن ادامه دادم ، دست هایم را سر جیب شلوار زدم ، با قدم های زیگ زاگ . هرزگاهی سنگ یا سنگ ریزه ای که به نزدیکم می آمد را با سر کفش هایم ضربه می زدم و به سمتی پرت می کردم ، باز هم به قدم می زدم ...

هوا تاریک بود ؛ کمی ابری و در آسمان فقط چند ستاره کوچک دیده می شد و ماه شب 14 . از حق نگذریم ، با مهتاب زمین مقداری روشن شده بود حتی اگر در بیابان بودم اما ...

هر چه می اندیشم که چرا تنهایم ، چیزی به ذهنم نیامد . قدم هایم آهسته بود ؛ در گوشه ی چشمم قطره اشکی پدیدار شد . آرم از روی گونه ام به پائین آمد و روی لباسم افتاد . می دانید خسته شده بودم ، خسته از بی توجهی آدم هائی که روزی برایشان از هیچ چیز کم و کاستی نگذاشته بودم ...

هنوز حرف هایشان در ذهنم مرور می شد ؛ هنوز هم داشتم به این فکر می کردم که " چرا ؟! " ... اما هرگز پاسخی برای این پرسشم پیدا نکردم ...

انگار صدائی در گوشم زمزمه می کرد ! یعنی کسی نامم را بر زبان برد ؟! باز هم همان فکر و خیال که آدم ها را به من چه ، به راهم ادامه دادم ! قدم های کمی برداشتم ، دوباره نامم را شنیدم ...

برگشتم ، اطرافم را خواستم ببینم که کیست اینگونه آشنا که نامم را به زبان می آورد ... چهره ای آشنا دیدم ، نه آنکه کسی باشد که از او نیز زخم خورده باشم . لبخندی بر لب داشت و با همان لبخند به من نزدیک شد ...

گذشت و گذشت ؛ به آن روز ها که می اندیشم خنده ام می گیرد . می دانید فقط باید کمی امیدوار می بودم و چشم به راه . خودش آمد ... آنکه از سمت خدا برای من آمده بود ...

پاورقی : اگه گفتین داستان چی بود ؟!

نظرات 2 + ارسال نظر
یاسمین 8 - آبان‌ماه - 1392 ساعت 21:49 http://donyayeyasamin.blogsky.com

سلام داداش رامینممنون شما و نیوشاجون خوب هستید؟
من بهتون سر زدم اما دیگه انقدر درسا سخت شده نمیرسم برای همه نظر بذارم ببخشید و الان اومدم
ناراحت شدم مریض شدید امیدوارم هرچه زودتر بهترشوید

زنده باشین ، خوبین ؟ امیدوارم موفق و سربلند باشین .
مراقب باشین و درساتونو خوب بخونین ...

حسین 8 - آبان‌ماه - 1392 ساعت 13:42

اصلا داستان نبود که
راستش نفهمیدم خودت بگو
بی معرفت شدی و سر نمیزنی
گفته باشم

داداشم سر می زنم اما وجداناً دروغ نمی گم دیدگاه نگذاشتم
من شرمنده ام قول می دم بیام و دیدگاهمو بذارم !
راستش این مدت خودتم نبودیا ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد