چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

تصمیم گرفتم ...

خیلی وقت ها واسم اهمیتی نداره چطوری با ارباب رجوع ها سر کار برخوردمی کنم ، یا اینکه به خاطر اینکه کارشون رو انجام ندم چقدر راه اضافی می فرستادمشون تا فعلاً دست از سرم بردارن یا یه بهانه پیدا می کردم تا ردشون کنم که فعلاً برن . چه اونی که کارش خیلی ساده بود و در عرض 10 دقیقه شایدم خیلی کمتر انجام می شد چه اونی کارش سخت بود و باید کلی می دوئید ، منم می دوئوندمش . خیلی آدم خودخواهی هستم ...

امشب نمی دونم چرا ولی تصمیم گرفتم دیگه دست از این کارام بردارم و گره از کار مردم باز کنم جای اینکه خودم یه گره به کارهاشون اضافه کنم . احساس می کنم همه مشکلاتی که برای من پیش میاد به خاطر اینه که من گره توی کار مردم می ذارم . اونم فقط به خاطر خودخواهی خودم و مثلاً آرامش توی اون لحظه . نگو آرامش اون دنیا رو دارم از خودم می گیرم ...

  • تصمیم گرفتم تا از خودخواهی خودم دست بردارم ، گره از کار مردم باز کنم تا پروردگار هم گره از کار من باز کنه ! اینطوری هم این دنیا رو دارم و هم اون دنیا . وقتی یکی که از راه دوری اومده و به خاطر اینکه کارش انجام شده بهم بگه خدا خیرت بده ، این یعنی انسانیت و تمام خوشنودی خداوند ...

همین الان می خوام این متن رو بذارم پشت زمینه گوشی همراهم : " گره از کار مردم بگشا تا پروردگار نیز گره از کارت بگشاید ... " . نظرتون چیه ؟!

پاورقی : خدایا منو به خاطر گناهانم ببخش ...

نظرات 1 + ارسال نظر
حسین 27 - مهر‌ماه - 1392 ساعت 19:44

سلام داداش
ایشالله تو این تصمیم ثابت قدم باشی
میتونستی عنوان این پستت رو بزاری تصمیم رامین.

نه بابا ، یاد تصمیم کبری میوفتم و دوران مدرسه اما کاش بازم بر می گشتم به همون دوران مدرسه ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد