ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
امروز ظهر که اومدم خونه ( بعد اینکه از پیش نیوشا برگشتم ) ، بعد ناهار گرفتم خوابیدم تا ساعتای 07:30 غروب . راستش دیشب تا صبح بیدار بودم ، بعدشم که خوابیدم ساعت 10:30 زن داداشم بیدارم کرد ( داداشم از کرمان اومد ، باهم بودن ) . دیگه نخوابیدم ، چون دوست نداشتم جمعه ام حروم بشه اما خب وقتی ظهر خوابیدم دیگه ...
بیدار که شدم ، دوباره می خواستم بخوابم که صدای در خونه شد . منم چون حال و حوصله نداشتم چشمام رو گذاشتم روی هم . یه لحظه چشمامو باز کردم دیدم یکی شبیه نیوشا داره با مامانم احوالپرسی می کنه ( فک کردم توهمه ) ، چشمامو بستم و دوباره باز کردم دیدم واقعاً نیوشا جلوی رومه و دستشو گذاشت روی صورتم که بیدارم کنه . شاید باورتون نشه ولی اینقدر شُکه شدم و اینقدر خوشحال شدم که نگو ؛ کلاً خواب از سرم پرید ، اصن فکرشم نمی کردم نیوشا امشب بیاد اینجا چون دیشب بهم گفته بود نمی تونه بیاد .
راستش داداشم توی کرمان سرما خورده بود ، صبح که باهاش رو بوسی کردم احساس می کنم سرما خوردم . زیاد حال نداشتم واسه همین افتادم که خوابیدم . نیوشا هم متوجه شد و خیلی مراقبم بود تا وقتی اینجا بود . بعد اینکه رفت خیلی سفارش کرد که حتماً قرص بخورم . قرص سرما خوردگی پیدا نکردم ، مامانم گفتن استامینیفون بخور بهتره . راستشو بخواین پارسا پیشنهاد داد چون روز اوله آب نمک قرقره کنم ، اما گفتم گلوم که درد نمی کنه ( بهانه بود آخه حوصله ندارم و تنبلیم می شه برم آب نمک درست کنم و قرقره کنم والا خیلی راه حل خوبیه برای سرما خوردگی و جلوگیری از گلو درد ) . آمپول هم خوشم میاد بزنم و دیگه قرص و دارو نخورم . قدیما وقتی اندک سرما خوردگی احساس می کردم می رفتم از داروخونه یه پنیسیلین می گرفتم ، می بردم زن دائی رضام ( خیلی زن مهربونیه ، عمه صداش می کنیم ) واسم بزنه آخه دست خیلی سبکی داره ( از بجگی همه آمپولامو می زنه ) ، درد نداره وقتی آمپول می زنن .
پاورقی : هنوزم توی شُک دیدن یه دفعه ای نیوشا هستم . خیلی خوشحالم ...
سلام داداش
ایشالله همه لحظات زندگی ایشون کنارت باشه و همیشه هم خوش و خرم باشید،
قربونت بشم حسین جان ، لطف داری عزیز