چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

انگشتم ...

نمی دونم دیشب چه اتفاقی افتاده بود ، صبح وقتی بلند شدم فهمیدم دستام باد کرده ( وَرَم داره ) . از صبح همش درد می کنه ولی مشکل دقیقاًالان یه جای دیگه است . دستم که وَرَم کرده ، حلقه ازدواجم توی انگشتم گیر کرده و باعث شده قفل بشه . خیلی درد داره ! چند بار سعی کردم حلقه رو درش بیارم اما با درد شدید و بن بست مواجه شدم بیخیالش شدم . چند دقیقه پیش رفتم دستشوئی محل کارم ، کمی مایع دستشوئی ریختم روی دستم و سعی کردم درش بیارم اما بازم اینقدر درد گرفت و لیز بود که بیخیالش شدم . الان اومدم نشستم توی دفتر ، یه بنده خدائی پیشنهاد داد که حلقه رو بِبُرش ، گفتم عمراً این خبرا نیست . دیگه عزمم رو جزم کردم که اینبار هر طور بشه بکشمش بیرون ! اینقدر توی دستم پیچش دادم ، درد داشت ولی تحمل کردم و اینقدر پیچوندمش که شبیه یه تیکه خون شد ولی بالاخره در اومد ! بابام که دیدن اصن یه حالی شدن ولی بالاخره در اومد .

پاورقی : دوست ندارم حلقه ام رو از دستم در بیارم ...

نظرات 2 + ارسال نظر
حسین 14 - مهر‌ماه - 1392 ساعت 15:23

سلام داداش
افرین بهت داداش که تا پای جون پای حلقه واستادی:D

آره ، می خواست انگشتم کنده بشه :D

یاسمین 13 - مهر‌ماه - 1392 ساعت 16:47 http://donyayeyasamin.blogsky.com

سلام
من بهتون سر زدم داداش اما نشد کانت بذار:((
انشاالله که شما و نیوشا جون همیشه سالم و سلامت باشید
موفق باشید

مرسی یاسمین خانوم عزیز
امیدوارم شما هم همیشه موفق و سربلند و شاد باشین ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد