ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
اول مهر روز عروسی دختر عمومه ؛ عموم امشب اومدن اینجا هم واسه دیدن ما ، هم واسه اینکه کارت ها رو بدن به ما و هم کارت های اقوام و آشناهای خاله ام ( مادر خانومم ) رو بدن به من که ببرم تحویل بدم !
بین این کارت ها ، نام من و داداشمم روی کارت های جداگانه نوشته شده بود و این اولین کارت عروسی هست که ما رو جداگونه دعوت کردن !
فردا بالاخره اون چند روز که نیوشا ازم فرصت می خواست برای اینکه بشینه و فکر کنه تموم می شه ! و نمی دونین چقدر دلم براش تنگ شده و لحظه شماری می کنم که ببینمش !
راستش می خواستم دو سه روزی مرخصی بگیرم و به کارام برسم و کمی استراحت کنم اما خب فعلاً فرصت نمی شه و باید بعداً انجامش بدم !
پاورقی : حرف دیگه ای موند ؟!
سلااااااااااااااااااااام
عروسی دختر عمو مباررررررررررررک و ایشالله خوشبخت باشن،
مرسی عزیزم :D