ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
دیشب ، بعد از مدت ها توی زندگیم بدترین شبش بود ! شبی که دوست ندارم هیچوقت تکرار بشه و من باهاش روبرو بشم ، نه حتی من بلکه نیوشا ...
دیشب برای اولین بار ، واسه اولین ( و امیدوارم که آخرین بار هم باشه ) صدام برای نیوشا بالا رفت !
احساس می کنم ذره ذره وجودم داره نابود می شه ؛ دیشب دلیلش رو اصلاً نفهمیدم ولی نتونستم خودمو کنترل کنم ! خیلی سخت گذشت ...
ذره ذره اشکای نیوشا میومد پائین و منم از عصبانیت حتی نمی تونستم درست نفس بکشم ! شدم بازم همون گرگی که همش ازش دوری می کنم و می ترسم ازش که نکنه ...
شاید باورتون نشه ولی خودم از اینکه اینطوری شده بود خیلی ناراحت بودم ؛ نیوشا جلوی من زانو زد رو زمین فقط با تمام عصبانیت گفتم بلند بشه ، نکنه باباش اونو اینطوری ببینه ! گفتم بیاد کنارم بشینه که کسی متوجه نشه !
از ترس حتی جرعت نکرد بهم دست بزنه و فقط خواست دو دقیقه صحبت کنیم ! نگذاشت که من برم ...
خیلی حالم بده ، اینقدر گریه کرد که چشماش شده بود مث کاسه خون ؛ منم نتونستم جلوی اشکامو نگه دارم ... گریه کردم ... گریه کردم ... با نیوشا و پا به پاش ...!
وقتی گریه کردم ، همه عصبانیت و ناراحتیم تخلیه شد !
به خودم اومدم ، دیدم خدایا همه دنیا رو سرم خراب شده ! قطره قطره اشکای نیوشا داره روی گونه هاش جاری می شه ... دستمو گرفته توی بغلش و عذر خواهی می کنه ! چرا ؟!
فقط خواستم گریه نکنه ، بهش گفتم همه ی دنیای منه و گریه نکنه ! وای خدا چی شده ؟!
اینقدر از اونوقت حالم بده که نمی تونم بیانش کنم ! خیلی خسته شدم و ناراحت ، نمی تونم خودمو تحمل کنم !
فقط می تونم بگم ، امیدوارم اون کسی که باعث شده من و نیوشا اون عشق و محبت خودمون رو فراموش کنیم نمی بخشم ! بترکه چشم اون حسودی که به عشق ما حسودیش می شه ...
پاورقی : شاید مسئله ای بوده و اتفاق افتاده که باعث ناراحتیم شده اما این اتفاقا ؟! سخته واسم ... نباید بذاریم دیگه تکرار بشه ...
سلام اقا سپهر
ای وای ناراحت شدم این پستت رو خوندم
حیفه جوونی که به گریه ئ غصه خوردن بگذره
قدر هم رو بدونید و امیدوارم که الان حال اعصاب هر دو تون خوب و روبه راه باشه
درود حسین جان
شکر خدا هر دومون بهتریم و به هم قول دادیم دیگه کابوس دیشب هیچوقت تکرار نشه !
می دونی ، سختی و ناراحتیش برای ما این بود که اینطور چیزی برای ما غریبه بود ...