ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
دلم تنگ شده بود ، SMS دادم به نیوشا گفتم بیام پیشت ؟! فهمیدم زیاد حال و حوصله نداره ! تصمیم گرفتم ببرمش بیرون و نمی خواستم بهش بگم اما شام رو هم بریم با هم یه رستوران خوب و شام رو باهم بخوریم ! رفتم دنبالش و به خاله هم گفتم که شب شام میریم بیرون !
زیاد حال و حوصله نداشت ؛ زیاد توی خونه سر به سرش می ذارن واسه همین عصبی می شه بیشتر اوقات و منم از ناراحتی اون ...!
زدیم بیرون ، توی راه کمی باهم صحبت کردیم و بهش گوشزد کردم که دوست ندارم وقتی باهم هستیم ، چهره ناراحت و عبوس به خودش بگیره !
اول رفتم واسه سپر ماشین سوال کردم از یه نمایندگی فروش ( سپر ماشینم سه روز قبل یهو توی خیابون افتاد رو زمین ) و راه افتادیم به سمت یه مغازه وسایل تزئیناتی و هدیه و اینا ! ازش یه گل شیشه ای قرمز رنگ خوشگل گرفتیم ، هدیه بردیم واسه دختر خاله ام که تولدش 15 شهریور بود . از اونجا هم رفتیم به رستوران !
راستش ، یه مقدار بیش از حد خوراک سفارش دادیم ، دقیقاً دو تا نصفه ساندویچ موند که توی نایلون گذاشتیمش و آوردمش خونه ( خاله و شوهر خاله ام نمی خورن ) و دادمش به مامانم .
این خواهر کوچولومم که خدای سوال و پرسشه ؛ یعنی امکان نداره تو کاری بکنی و از بس سوال می کنه نخوای خودتو بکشی !
هیچی دیگه ، الانم در خدمتتون هستم با اجازه و اینکه خوابم میاد اما حس خواب نیست !
چرا وقتی می دونم خوابم میاد ، نمی خوابم ؟ بعد صبح با بدبختی و خواهش تمنا به بدن و چشم های چُرتالو ( توی خواب ) باید التماس کنم که بلند بشم ؟!
پاورقی : فردا باید ماشین رو ببرم فایبرگلاس که سپرشو درست کنن و بتونم ماشین رو بردارم . حتماً فردا صدقه هم می دم تا خدا از چشم بد ( که اعتقاد نداشتم و اعتقاد پیدا کردم ) دور نگهمون داره ...
سلام اقا سپهر عزیز
افرین که بهش گفتید ناراحت نباشه و سعی کنید همیشه بخندونیدش و همیشه شاد باشید دیگه،ایشالله شام عروسی تون ما رو هم دعوت کنید رستوران:D بیخیال گلگیر ماشین و دنیا و شادیهاش رو عشق است،
معلومه ، اما خب شبی که گلگیره گیر کرد خیلی اعصابم بهم ریخت :D
تا ساعتای 3 توی خیابون دور الکی می زدم :D