چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

غُر می زنم ...

ای بابا خب چیه ، هی زرت و زرت مرخصی و سفر و از 30 روز ماه شهریور ، همیشه 20 روز تویش نباشه ؟!

خب مگه من انسان نیستم که بخوام برم مسافرت ؟! به خدا نزدیک به دو ساله که هر سال برای خودش می ندازه میره با خانوادش مسافرت اما الان ، انگار نه انگار !

گفتم بابا مخالفت کردن با مرخصی رفتنش ، یعنی اینکه ممکنه ما هم بریم یه سفر دسته جمعی و یه خوش گذرونی بکنیم ؛ اما امروز فهمیدم از این خبرا نیست و همکارم دوباره بحث مرخصی 20 روزه گرفتنش رو پیش کشید !

ببخشیدا ولی واقعاً ناراحت شدم ؛ حق دارم در سالی 30 روز مرخصی داشته باشه ، حساب کنین دو سال رو ما هیچ کجا نرفتیم !

چرا دروغ بگم ، فقط به خاطر عقدم من نوروز رو ، از اول نوروز تا 17 فروردین نبودم ، که 4 روز اولش تعطیل رسمی بوده و من بعد از 5 مرخصی داشتم ! یعنی چند روز ؟ 13 روز بعد از 2 سال !

کار ما اینطوری نیست که بتونی به حای مرخصی پول بگیری ، همینجوری پول به زور می دن چه برسه از این پولا !

الانم که همکارم می خواد بره ، می گه 20 روزه می خوام برم مسافرت ، بعدشم هنوز می خوان کلاس آموزشی هم برگزار کنن و حالا حساب کن تا 15 شهریور هم طول می کشه ... یعنی چی ؟! خودتون متوجه بشین چرا الان شاکیم و پاچه می گیرم ...!

پاورقی : سر به سرم نذار که اوضاعم زیاد جالب نیستا ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد