چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

لحظه ها ...

در گذرند ؛ همان ثانیه هائی که می خواستند بیایند ، آمدند و رفتند ...

به دیروز که نگاه می کنم ، یاد امروزی می افتم که به فردا می اندیشیدم ...

چقدر زود می گذرند لحظه هائی که چشم به راهشان بودم ، زود هم گذشتند ...

دوست داشتن و نفرت و دلتنگی و سیری از دیدار ، همه می گذرند ...

من مانده ام با دیروز رفته ، امروزی که هستم و فردائی که به اندیشه آن به خواب امشب نا آرام فرو می روم !

کاش آینه ای داشتیم که فردایمان را می دیدیم ، یا کلیدی برای قفل کردن فردا و ماندن در امروز یا دیروز ...

می گذرد ، بی آنکه بدانی همین ثانیه که گذشت و فقط یک بار رخ می دهد و دیگری وجود ندارد !

کاش قدر فرصت ها را بدانیم و بفهمیم کجای دنیائیم ، قدر دوست داشتن ، احساس و دلتنگی !

کاش می فهمیدیم گذر لحظه ها را ...

پاورقی : خیلی وقت بود از ته دل ، دکلمه ننوشته بودم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد