چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

یه مدتی ...

راستش رو بخواین ، دلم گرفته بود ! گفتم بیام و اینجا بنویسمش شاید خالی شد و تموم شد رفت ...

نه اصن این فکرو نکنین ؛ مشکلی ندارم ، فقط کمی از برخی اتفاق های ناگهانی این دنیا بیزارم !

یه مدتی بود تصمیم گرفتیم که با نیوشا ماشین بخریم واسه خودمون ؛ گفتیم خوبه واممون رو بدن ، با پولی که من دارم می ذاریم روش می تونیم یه ماشین خوب پیدا کنیم ( غیر از پراید ) !

دیروز رفتم دنبال مدارک وام و مدارک رو جور کردم و متاسفانه شنیدم وام ازدواج 3 میلیون تومان ، بدون شرایطه و فقط در صورتی که نیمه شعبان ازدواج کرده باشی به شما 5 میلیون تومان می دن !

خیلی اعصابم خورد شد ؛ حساب که کرده بودم ، اگه 5 میلیون تومان ندن ، حداقل 4 میلیون تومان می دن با شرایط دانشجو بودن من و نیوشا و همینطور زیر 25 سال بودنمون ! مث اینکه اونم پریده !

از این طرف ترم تابستونی نیوشا هم شروع شده و متاسفانه مجبوره مسیر خیلی طولانی رو به خاطر وسیله نبودن پیاده و خیلی زود بره ! و این بیشتر از هر چیزی ناراحتم می کنه ...

نمی دونم ، فردا حالا می رن دنبالش و ببینم با شرایطی که توی سایت نوشتن می تونم 4 میلیون تومان رو ازشون بگیرم یا نه !

دعا کنین بشه چون واقعاً اینطوری بهمون سخت می گذره ؛ نه اینکه خیلی سخت بگذره نه به خدا ، مشکلی برای پس اندازه نداریم ! مشکل کوچیکی پیش میاد که اونم اینه نیوشا به خاطر وسیله نداشتنمون ، مجبوره همش توی ماه رمضون ( اونم به این خاطر که نه قبول می کنه روزه نگیره نه اینکه از ترم تابستونی دست برداشت ) از صبح تا غروب بره کلاس های دانشگاه !

با وضعیت جسمی که داره خب واسش نگرانم و خطرناکه این مسیر اینطوری بره و بیاد !

پاورقی : خدایا کمکم کن بتونم وسیله بگیرم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد