چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

یه چیز کوچولو ...

امتحانای نیوشا داره تموم می شه ؛ خیلی خوشحالم ، اما از اینطرف یه مقدار هم ناراحتم ( نه به خاطر تموم شدن امتحاناش ) به خاطر اینکه احساس می کنم توی زندانیم که هر یه مدتی اجازه می دن بیایم بیرون و همدیگه رو برای چند دقیقه ببینیم و دوباره برگردیم به سلولمون !

چرا اینطوریه آخه ؟!

اما خدا رو شکر ؛ باز امتحانای نیوشا تموم بشه یه فرصت خیلی خوب پیدا می کنیم که هر روز رو باهم باشیم و این مدتی رو که واقعاً اذیت شدیم جبران کنیم !

ایول ...

پاورقی : خدایا شکرت ؛ راستی کمکمون کن ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد