چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

بی عنوان ؛ برای فهمیدن ...

الان با کلی شادی و خوشحالی نشستم پای نت تا وبلاگ بخونم و دیدگاه های دوستانم رو ببینم و اینا ... اما با صحنه ای روبرو شدم که خیلی دگرگونم کرد ! وبلاگ یکی از دوستانم متنی رو نوشته بود که توی همین شهر خراب شده ی من ، توی همین شهری که من می رم توش دور می زنم ، خوشی و شادی دارم ، کیف می کنم توش اتفاق افتاده و من ازش بی اطلاعم یا اگر اطلاع داشتم شاید خودم رو زدم به اون راه ! چرا دروغ بگم ، اینجور صحنه هائی رو ندیدم ولی اگر دیدم در درجه های کمتر از این شاید تلاش کردم که بتونم باری از دوش کسی بردارم ! راستش رو بخواین توی وبلاگ دوستم نوشته شده بود : " حتماً شنیده اید هر چیز تلخ را ب زهر مار شبیه می کنن!...دیروز مزه ی سیب ها برایم تلخ تلخ بود! از کنار میوه فروشی ک رد می شدم گریه های معصومانه ی کودکی توجهم را جلب کرد ب همین خاطر، سرگرم نگاه کردن روسری های فروشگاه بعدی شدم تا علت گریه های او را متوجه گردم...یکی از نقاط ضعف من، گریه ی کودکان است...وقتی کودکی گریه می کند کافیست صدایش را بشنوم بند دلم پاره می شود و دچار بی قراری تا کودک آرام گیرد!... از اصل ماجرا دور نشویم!...مادر کودک کیسه ب دست در حال جست و جو میان میوه های پلاسیده و خراب بود تا بتواند مقداری میوه برای خوردن پیدا کند... " این ها نوشته ی خود اونه ! وقتی خودم انگاری همه چیز برای من هم مث زهر مار تلخ تلخ شد ؛ انگاری همه اون صحنه ها اومد جلوی چشمم ، انگاری اونجا بودم ، انگاری کنار اون جائی که مادر اون دختر دنبال میوه ای برای دخترش می گشت بودم ... انگاری بودم ! آره ؛ این صحنه ها کم نیستن ، کم نیستن تا ما نبینیم ! مینا خانوم راست می گن : « همه ما مسئولیم ... » ! من ، تو ، ما و ... همه ؛ حتی اون هائی که مثل کبک سرشونو کردن زیر برف اما زهی خیال باطل ، نمی دونن اگر اونا نمی بینن ، اینا داره اتفاق می افته ...

همیشه تاریخ شروع امتحانات نیوشا واسه من می شه مدت دلتنگی و تنهائی و ناراحتی ! چون نیوشا وقتی درس داره ، اصن دوست ندارم خودم باعث ناراحتیش و اذیتش بشم ، دوست دارم درسش رو بخونه تا خدائی نکرده باعث ناراحتی و اذیتش نباشم . نیوشا روی درسش خیلی حساسه و این حساسیتش روی درس واسه من خیلی محترمه ! آخه داره درس می خونه به خاطر من ، چون زودتر درسش تموم بشه و بتونیم زودتر بریم سر خونه زندگی خودمون ! من یه مدتیه درس و حسابی همسرم رو ندیدم ؛ امشب دیگه اینقدر ناراحت بودم و اذیت شدم که فقط برای چند دقیقه رفتم خونشون ، گرفتمش توی بغلم تا دلم آروم بگیره تا شاید کم شه از دلتنگیم . دیگه واقعاً نزدیک بود اشکم در بیاد که نیوشا توی چشمام نگاه کرد و گفت : « جون من گریه نکن ؛ ناراحت نکن خودتو شنبه دیگه آخرین امتحانمه » . آره نیوشا آخرین امتحانش شنبه هفته دیگه است و دیگه امتحاناش شکر خدا تموم می شه ! ای خدا زودتر امتحانش تموم بشه باور کن ، خودت دیگه از دلم خبر داری که چقدر دلم براش تنگ شده ... ای بابا ...!

امشب رفتم برای خودم ژیلت بخرم ؛ یه ژیلت خوب و خوش دست و خوش فرم می گشتم که بگیرم و ازش استفاده کنم ! از این ژیلت هائی که چند تا تیغ داره جدا بر اونی که خودش داره و می شه عوضشون کرد و چندین بار مصرفه ! بعد اینکه رفتم توی داروخانه و نزدیک به 15 دقیقه من اونجا منتظر شدم ، تونستم تیغ هائی که مال ژیلت قبلیم بود و پیداش نکرده بودم توی 1 سال و خورده ی گذشته ، امشب توی داروخانه دیدمشون و گفتم از همونا بهم بده ! وقتی بهم داد و قیمتشون رو پرسیدم باور می کنین بهم گفت 50000ت ؟! بلی ، دقیقاً 50000ت من 4 تا تیغ جداگانه رو خریدم ، اونی که زمانی خریده بودمشون 16000ت ! به خدا شاخ درآوردم ! البته از حق نگذریم ، کیفیت اصلاح ، استفاده و مدت زمانی که می شه ازشون استفاده کرد خیلی خیلی بالاست ! دیگه هیچی چون می دونستم از این مزیت هاش خریدمشون اما باور کنین خیلی زورم اومد وقتی 16000ت بود و حالا که شده 50000ت ! دیگه شد دیگه ...

پاورقی : ما داریم به کجا می ریم ...؟! اون از مادر و بچه ، اون از دلتنگی و اینم از قیمت های ...

نظرات 2 + ارسال نظر
مینا 25 - دی‌ماه - 1393 ساعت 13:05 http://taraze-roozaane.blogsky.com

سلاام و درود فراوان...
اول عذر خواهی می کنم چون اصلاا قصد ناراحت کردن شما رو نداشتم...
دوم این ک برای نیوشا جاان آرزوی موفقیت می کنم و انشاا...ب خوبی و خوشی امتحان شون رو بدن و شما هم از دل تنگی در بیاین...
سوم این ک قیمت امروز با فردا متفاوته...امورز قیمت می کنی و تا اصمیم می گیری بری فردا همون کالا رو بخری می بینی ای بابا چند هزار تومان فرق کرده!..
امان از گرانی و این ک زندگی در دوران حالا ب قول مامان شهربانو باید جگر شیر و پوست گرگ داشته باشی ک بتونی تحمل کنی!...
سلاامت، شاد و نیک روز باشین...
بازم عذر خواهی ک باعث ناراحتی شما شدم...

متین 24 - دی‌ماه - 1393 ساعت 15:57 http://pazal.blogsky.com

سلام اول بگم امیدوارم همیشه زندگی پایدار عاشقانه داشته باشید موفق باشید دوم این که وبلاگ سنگین هست بد نشون میده دوم خواستی به وبلاگ منم سبر بزن
http://pazal.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد