ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
حس خیلی غمگینی دارم ؛ نه اینکه به من داره بد می گذره یا ناراحتم ! نه این چیزا نیست ...
حس غریبی اومده توی وجودم ؛ حس دلتنگی و حسرت برای دیدن کسائی که دوستشون دارم !
حس یه حس آشناست واسم ؛ وقتی دلتنگ می شدم !
دلم واسه مامانم ، واسه بابام ، واسه دو تا خواهرام ، واسه داداشام ، واسه همسرم ، واسه پسر عموم ، واسه دوستام ، واسه همه چیز تنگ شده !
چرا اینطوری شدم ؟!
من دلتنگی رو خوب می شناسم ؛ اما این یه حس خاصه ، حسی که واسم هنوز مبهمه چرا دلم واسه این همه آدما تنگ شده !
دلم این همه واسه آدما تنگ شده و من نفهمیدم ؟! چرا ؟!
نمی دونم چرا از وقتی خبر کشته شدن یکی از کسائی که می شناختمش توی محل کارم و باهاش ارتباط داشتم اینطور بهم ریختم ؛ بهم ریخته و ترس ... نکنه سر منم ؟!
نمی دونم چی شده ...
پاورقی : یعنی چی اینا ؟!