چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

عزیزم ...

سرمه ی چشمانم ؛ نور چشمم ...

سرخی خون جاری در رگانم ؛ زندگی ام ...

سحر ماه رمضانم ؛ بیداری ام ...

قصه ی شب های تارم ؛ رویایم ...

فرشته ی بهشتم ؛ نازنینم ...

روز های کمی از دیدار و آشنائیمان می گذرد ! چه بین ما گذشت ؟! عاشقت شدم دیوانه وار ... دیوانه ی وجودت شدم زنجیر وار ...

یادت میاید ؟ شاید دیدارمان سال به سال با یکدیگر نبود ! اینک چه ؟! یک روز هم نمی توانم با ندیدن روی ماهت سرم را بر زمین گذارم و بخسبم ...!

چه شد که رخنه کردی در جان و تنم ؟ در روح و وجودم ؟!

می دانی چه فهمیدم ؟ اینکه عاشقت شدم ... دیوانه وار عزیزم ...

پاورقی : دوستت دارم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد