چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

خشت اول ...

گام به گام ؛ خسته نه ، پیوسته !

کنار هم ، راه رفتن روی سنگ فرش ... چه زیبا بود چهره های شادِ ما ...

راست که دست در دست هم نبودیم ولی گرمای تن های داغ از عشقمان در کنار هم راه می رفت !

خشت های اول را کم کم روی هم چیدیم !

سخت بود با عقاید دیگران راه رفتن ، شکیبائی کردیم ...

چند روز بیشتر نمانده ؛ فقط کمی شکیبائی ... کمی شکیبائی ...

پاورقی : صبر می کنیم چند روز ... می گذره ... مث روزای قبل و گذشته که زود گذشت ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد