چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

کمی راستگو تر ...

توی زندگیمون چقدر راستگو بودیم ؟! تا حالا به کسی سخن اشتباهی ( دروغی ) نگفتیم ؟!

من هم مث شما ؛ آدمیزادم ... دروغ هم گفتم ! اشتباه کردم ، به اشتباهم اقرار کردم ! راستی به از پستی ...

زمانی که سخن دروغی رو به کسی بیان می کنم ، احساس بدی دارم ! احساس نفرت ، احساس اینکه آدم بدی هستم !

شاید یه دروغ ساده باشه ؛ من خونه نیستم ، من حالم خوب نیست ! ببخشید ، من الان مأموریت هستم ... ساده است ؛ نه ؟!

ولی اینا رو نگفتم واسه اینکه بفهمم کیا دروغ می گن و کیا نمی گن ؛ می خواستم بگم ، اگر تا حالا توی رابطه احساسی بودین ، باز هم دروغ گفتین ؟!

من یه روش خاص واسه خودم دارم ؛ به کسائی که دوستشون دارم ، برام با اهمیت هستند هیچوقت دروغ نمی گم ! حتی بدونم ، به من آسیب می رسه !

چندین بار این رویداد بد ، رُخ داد و من خُرد شدم ، ولی از اینکه راستگو بودم لذت می برم و بردم !

نمی خوام کسی رو نصیحت کنم ؛ نه اونقدر سنم زیاده واسه اینکار ، نه هم من در حد و اندازه ای هستم که بخوام شما رو نصیحت کنم ! ولی دوست دارم ، دوست دارم یه چیزی رو از من توی اندیشه و افکارتون باشه ! اون اینه که : « وقتی راستگو باشی ، اگر حتی شخص روبروت ازت دلخور هم باشه ولی می فهمه که شما قابل اعتماد تر از بقیه هستین که با دروغ ، رضایتش رو جلب می کنن ! » 

پاورقی : زندگی گذر لحظه هاست ؛ به خاطر یه لحظه خوشی ، راستی و درستی رو زیر سوال نبریم و به خودمون رنگ بدی رو نپاشیم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد