ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
همیشه دوست داشتم آدم خوبه ماجرا باشم ؛ اونوقت اینگونه شد که بیشتر از همه بد دیدم و تنها شدم !
همیشه این می شه ؛ آدم بده ماجرا شده شاه و گذا ، هیشکی نیست به جز آدم خوبه !
برخلاف تمام فیلم ها و سریال ها ... شده زندگی ما ...
چرا پنهان کنم ؟! به گونه ای دیگه ، اعتماد بیشتر ، احترام بیشتر می رسه به آدم خوبه ! اما خب ، بازم تنهاست ...
نه که توان بد بودن رو نداشته باشم ؛ بد بودن توی ریشه و بنیاد هر کسی هست ...
همیشه دوست داشتم تفاوت داشته باشم ؛ با همه کسائی که می شناسم و ارتباط دارم !
فهمیدم ، توی این دنیا بخوای متفاوت باشی کافیه خوب باشی ؛ محبت کنی ، اگر بدی دیدی ...
چیز هائی که برای من همیشه ، هر لحظه رُخ می ده و من هم کماکان چشم به راهشون هستم . چون می خوام ، خوب باشم ...
زندگی ما هم اینگونه است ؛ پُر شد از لحظه های خوب و شیرین و همچنین تلخ و بد ...
توی همین ثانیه هائی که دارم اینا رو می نویسم ، دارم به این فکر می کنم که چه رویدادی داره برای فرای من رقم می خوره !
پاورقی : به فکر خودم افتادم ؛ توی مدتی که گذشت ، اصلاً به خودم نمی رسیدم ! نه ورزشی ، نه جنبش و نه هیچ ! دارم وزن اضافی که واسم توی مدتی درست شده بود رو می ذارم کنار . حیف تیپم نبود به خودم توجه نمی کردم ؟! پس بهتره به خودم که اومدم ، همه چیز رو درست کنم ...