چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

تنهائی ...

فریاد زدم ؛ همه شنیدند غیر تو !

من ... دوستت داشتم و همه فهمیدند ؛ غیر تو !

می دانی ، تنهائی به من هدیه کردی ! تنهائیت را با عشق پذیرفتم ! از قدیم گفته اند هر چه از دوست رسد نیکوست ، تو که همه چیز و همه کسم بودی ...پس تنهائی که به من دادی می پذیرم !

نمی دانی دشواری این تنهائی بسیار کشنده است ، اما من از هر آنچه از تو به من رسید مانند چشمانم محافظت کردم !

تنهائی سهم من شد ؛ خوشی و با کسان بودن سهم تو ...

پاورقی : واقعاً چرا بعضیا میان و تنهائی به بقیه هدیه می دن ؟!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد