چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

چـشـمـک

دفتر خاطرات روزانه رامین، نیوشا و آوا

این زمان ...

کار من اینه ؛ مدتی هم باید در گذر باشه که همکارم از سفر برگرده ! خب روز های پُر از کار و پویائی دارم ... همکارم برای مدتی از شهر بیرون رفته ، خوش به حالش ! من به خاطر موقعیت شغلیم زمان اینکه از شهر خارج بشم رو ندارم ! خیلی مسافرت رو دوست دارم و جاده واقعاً توی شب حس زیبائی به من می ده ...

این روز ها کمی دلتنگم ؛ دلتنگ قدیم های کمی نزدیک ! فاصله هائی که افتاده بین من و ...

روز ها و شب هام بد نیست ؛ دارم با همین تکرار شدن می سازم ...

وای که بعضی وقت ها اینقدر خستگی و خواب به من چیره می شه که حتی پشت سیستم محل کارم ، چشمام روی هم می ره و بسته می شه ...

در اندیشه فردائی بهترم ؛ باید به همه ی برنامه هائی که دارم برسم ! باید برنامه ریزی درستی داشته باشم که بتونم از پس برنامه هام به خوبی بر بیام ...

یادم اومد بگم ، دوستان خوبی دارم ! با اینکه کم هستن ، اما اینقدر با ارزش هستند که دنیا رو هم اگر باهاشون قسمت کنم بازم می دونم به من بر می گردونن ...

پاورقی : دلم برای اینکه کسی اینجا ، در پی نوشته های من باشه تنگ شده ...

نظرات 2 + ارسال نظر
سحر 15 - شهریور‌ماه - 1391 ساعت 12:51 http://majarahaye2girl.blogfa.com

حرفایی که گفتم از رو شناخت شخص خاصی نیست
هر انسان آرومی تفکرات آروم داره..ذهنش مثبته و باید به خوبی ها فکرکنه..و همیشه و هرموقعیتی منتظر پاسخ مثبت از سمت کسی یا چیزی هست..باید دید خوبی به زندگی داشت وامیدوار بود..

زیبا بود نوشتار شما ...
چشم ...
عمل می کنم ...

سحر 15 - شهریور‌ماه - 1391 ساعت 10:22 http://majarahaye2girl.blogfa.com

پی نوشت:سپهر جان تو دنیایی داری از مهربونی و خوشبختی..دنیایی که آدمای باارزش باید توش باشن..قدر محبتاتو بدونن..زندگی کردن باتورو دوست داشته باشن..منتظر یه رخداد خوب تو زندگیت باش..یک خبر..یک جواب مثبت..منتظر باش و باور کن که رخ میده...

امیدوارم همینطور باشه که شما می گین
مرسی که اینقدر به من محبت دارین ...
شناختتون از روی نوشته هامه ؟ چطور منو شناختین ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد