ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
دیشب یه دعوای جدی با داداشم کردم ؛ طوری که دارم می بینم به خاطر یه ناشی گری توی آشپزخونه پای چپم گیر کرد به صندلی ها ... پاره شد و خونریزی کرد !
راستش رو بخواین ، می تونم بزنم اما ... طوری نمی زنم که ...
خیلی وقت شده بود با کسی دعوای فیزیکی نکرده بودم ؛ راستش دعوا رو دوست ندارم اما بعضی وقت ها از حرف های مفت و بی اساس متنفرم و نمی تونم جلوی خودم رو بگیرم !
نمی گم من مقصر نبودم ، من هم توی این دعوا مقصر بودم اما هر چی باشه ...
ولش کنین زیاد مهم نیست !
راستی عید تموم روزه دار ها خجسته ! من که روزه نمی گیرم ، شماها که گرفتین خجسته ...
عصر مث اینکه قراربه بریم دید و بازدید و این چیزا ... قراره خونه ی یه نفری هم بریم که من ... ( چیه دارم خجالت می کشم ) . دوست دارم یه رخدادی پیش بیاد ... امیدوارم در فرصت مناسب رخ بده ...
پاورقی : هنوزم می دونم هیشکی نمیاد به بلاگم ! کاش یکی بیشتر بیاد ...